اشاره: مجموعه رباعی «یک پیراهن جلوتر از پاییز» ، سروده حجت یحیوی از شاعران جوان استان همدان – شهرستان رزن – در بر دارنده ( ۱۱۲) رباعی خوش ساخت و قابل تامل با مضامین عاطفی، اجتماعی ، فلسفی ، آیینی و دفاع مقدس است.
نوشتار حاضر، نقدی اجمالی بر این دفتر است. امید آن که مفید فایده شاعر ارجمند و خوانندگان این مجموعه شعر قرار گیرد.
***
برای باروری و بالندگی ادبیات معاصر باید سه حوزه را بیشتر مورد توجه قرار داد : نقد ادبی ، نظریه پردازی و ترجمه . متأسفانه در سه موضوع مورد اشاره بسیار فقیر هستیم و ضرورت دارد که در آینده به این حوزه ها توجه جدی تری مبذول گردد .
در خصوص نقد نیز باید گفت ، نقد مطلوب، نقدی ست که عالمانه و بدون « حُب و بُغض » و پیش داوری صورت بگیرد .با این دید باید وارد مقوله نقد شد . بعضی از منتقدین معاصر که تحت تاثیر آراء و نظریات ادبی « رولان بارت » منتقد و نظریه پرداز فرانسوی قرار دارند ، بر اساس نظریه معروف « مرگ مولف » بر این باورند که در نقد به هیچ وجه نباید به شخصیت مؤلف و خالق اثر پرداخت . چرا که عقاید و شخصیت مؤلف ، هیچ ارتباطی با متن ادبی ندارد و نقد ما را سلیقه ای می کند .
طبق این نظریه « نقد برون متنی » فاقد ارزش ادبی است؛ چرا که به استقلال متن به عنوان یک اثر ادبی اهمیت نمی دهد. ولی حقیقتی که در اینجا مورد غفلت قرار گرفته است، این است که شخصیت شاعر را هرگز نمی توان از اثرش تفکیک کرد؛ چون « اثر » و « مؤثر » پیوندی تنگاتنگ و ناگسستنی با یکدیگر دارند. به این معنا که:«از کوزه همان برون تراود که در اوست». توجه به «مؤثر» و خالق اثر از آن جهت قابل اهمیت است که ما بر این باوریم :
ذات نا یافته از هستـــی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
بله، ما هم قبول داریم که نقد باید « درون متنی » و با توجه به مؤلفههای زیباشناختی و ساختاری اثر باشد، ولی در مواردی توجه به مؤلفهها و عناصر « برون متنی » نیز اجتناب ناپذیر است . از آنجا که قالب و فرم محــملی است برای پرداخت معنا ، در هنر متعالی و انسانی « چه گفتن» و « چگونه گفتن » – هر دو – مهم است .
هنر متعالــــی ، هنری است که محصول تلفیق و همنشینـــی هنرمندانه فــرم و محتواست . یعنی ابتدا باید « حرفی برای گفتن » داشته باشیم ، سپس سراغ چگونه گفتن برویم. چرا که توجه نکردن به « چه گفتن » باعث معناگریزی و فرم گرایی صرف می شود .
اگر تاریخ هزار ساله ادبیات فارسی را مرور کنیم، خواهیم دید که بزرگانی چون فردوسی ، عطار ، مولوی ، سعدی ، حافظ و بیدل و از معاصرین : شهریار ، مشفق کاشانی ، طاهره صفارزاده ، محمد علی بهمنی ، سلمان هراتی ، قیصر امین پور ؛ سید حسن حسینی و … نیز همواره به مدد کشف مضمون های ناب انسانی توانسته اند پرچم شعر خود را بر فراز دل ها به اهتزاز در آورند و مقبول و محبوب مردم گردند .
رباعی؛ «هایکو»ی ایرانی
اولین امتیاز مجموعه رباعی « یک پیراهن جلوتر از پاییز»، انتخاب قالب دلبرانه و دیریاب رباعی است . قالبی که درگیر شدن با آن، وسواس و دقت نظری ورای قالب های ادبی دیگر می خواهد . قالب رباعی را – جدای از محتوا – می توان از نظر ایجاز و کوتاهی به « هایکو» شبیه دانست . مرکز ثقل هایکو یا شعرهای سه سطری ،تصویر گرایی، شکار و عکسبرداری شاعرانه از طبیعت است . امّا رباعی دارای گستره و وسعت موضوعات است. رباعی مناسب ترین قالب برای پرداخت هنرمندانه مضامین اجتماعی ، فلسفی ، عاشقانه و عارفانه محسوب میشود. از همین روست که می گویم انتخاب خجسته قالب رباعی توسط شاعر یکی از امتیازات این دفتر است .
رفتار متعادل و هنجار با زبان
شاعر در رباعی های این دفتر، رفتاری معتدل و هنجار با زبان دارد . از آنجا که شاعر حرف های از دل بر آمده ای برای گفتن دارد، به دنبال زبان آوری و زبان بازی های تفننی و تصنعی نیست . از همین رو در جان رباعی ها سادگی و صداقت جاری ست و زبان رباعی ها از تکلف و تصنع به دور است . در تعدادی از رباعی های این مجموعه شاعر با تلفیق هنرمندانه فرم و محتوا ، همراه با پرداخت مناسب مضمون ، موفق به کشف های شاعرانه و درخشانی شده است ، از جمله دررباعی ( ۷۵ ) :
امشب که به فردا برسد ، می میرم
تا روز مبادا برسد ، می میرم
من ماهی تنگ شب عیدم ، ای عشق
دستم که به دریا برسد ، می میرم
این رباعی به زبان ساده و عامیانه از چفت و بند خوبی برخوردار است . به طوری که هر مصراع آن مکمل مصراع قبلی است . جمع بندی خوبی درآن صورت گرفته است و مصراع چهارم نیز از ضربه خوبی برخوردار است .رباعی( ۹۳ ) را نیز می توان در شمار رباعی های خوب و درخشان این مجموعه به حساب آورد که کشف شاعرانه را در پیشانی نوشت اش می توان خواند :
وارونه حساب کن مرا از امشب
در خاطره قاب کن مرا از امشب
من از سر و کول واژه بالا رفتم
دیوانه حساب کن مرا از امشب
تنوع و تکثر موضوعی
مؤلفه دیگر رباعی های این دفتر، تنوع و تکثرموضوعی است. از این ویژگی می توان هم به عنوان نقطه ضعف نام برد و هم به عنوان نقطه قوت . از منظر کسب تجربه و تربیت مهارت های ذهنی و روانی، پرداخت همزمان به موضوعات متفاوتی نظیر : خدا،عشق، امید، یأس، عدالت، آزادی ، فلسفه ، حکمت ، آیینی، پایداری و … یک امتیاز محسوب می شود . اما همین موضوع آشفتگی و سردرگمی مخاطب را به همراه دارد و نبود وحدت و انسجام موضوعی در این مجموعه رباعی ، سامانه فکری مخاطب را به هم می ریزد و او را از التذاذ هنری توام با آرامش باز می دارد .
وجود دو رباعی در این مجموعه که از ویژگی هم افزایی برخوردارند ، تلاش قابل ستایشی برای افزایش قابلیت های مضمونی و زبانی رباعی امروز است . این ابتکار عمل شاعر را باید به فال نیک گرفت. من این رباعی ها را دوقلو می نامم!شاعر هوشمندانه در رباعی های ۱۳ (قل اول) و۱۴ (قل دوم) به واگویه تجربه ای انسانی و اندوهی نجیب می پردازد که به اعتبار همذات پنداری برای خواننده دلنشین است. این تجربه ، تجربه ای بدیع است که شایددر آینده مورد تقلید علاقه مندان به قالب رباعی قرار گیرد:
رباعی ۱۳ (قل اول) :
یک روز بزرگتر شدی می فهمی
تا زخمی زور و زر شدی می فهمی
شرمندگی و دوندگی های مرا
وقتی که خودت پدر شدی می فهمی
رباعی ۱۴ (قل دوم) :
حالا که بزرگ تر شدم می فهمم
مانند تو در به در شدم می فهمم
شرمندگی و دوندگی های تو را
حالا که خودم پدر شدم می فهمم
بعد از ذکر محاسن ، پرداختن به ضعف ها و کاستی ها نیز برای آن که شبچراغ راه شاعر در سفرهای ادبی بعدی باشد ، خالی از لطف نیست .
ضعف تألیف و نارسایی های مفهومی
یــکی از کاسـتی های این دفتر ، وجود ضعف تألیف و نارساییهای مفهومی در پاره ای از رباعی های این مجموعه است، از جمله دررباعی ( ۴ ) :
عمری است که در مسیر بادم ، ای مرگ
انگـار در این جهان «زیادم»، ای مرگ
کم مانده که پا روی دلم بگذارم
هر طــــور شده برس به دادم ، ای مرگ
درمصرع دوم این رباعی ، واژه «زیادم »برای بیان منظور شاعر نارساست و ضعف تألیف دارد . در واقع شاعر در مصرع دوم باید میگفت: « زیادی ام» که به اقتضای وزن « زیادم » گفته است . دقت در گزینش و جایگزینی یک کلمه می تواند یک شعر را از عرش به فرش برساند،یا بالعکس .
در بـافتار زبانی رباعی ( ۴۳ ) ، ترکیب «مرگ و میر» نیز اشتباه است . چرا که « مرگ » به تنهایی مفهوم مورد نظر شاعر را می رساند. این رباعی نیز دچار ضعف تالیف است .
در مصراع اول رباعی ( ۵۷ ) ، عبارت « بندگی کردن » نیز نارسایی مفهومی دارد و مخاطب به درستی متوجه منظور شاعر نمی شود که منظور او بندگی خداست یا دنیا ؟! در مصرع دوم این رباعی نیز «واو» عطف زاید به نظر می رسد :
هم خط بزنیم بندگی کردن را
هم تاب و تب «و» دوندگی کردن را
ای عشق بیا دوباره از اول خط
تمـرین بکنیم زندگـی کردن را
در رباعی « ۵۹» فعل «پا نگذار» نادرست است :
هر چند مشوش است تنهایــی من
یک پارچه آتش است تنهایی من
بــرخلوت عاشقانه ام «پا نگذار»
یک شعله سرکش است تنهایی من
در اینجا درست تر آن است که بگوییم : «پا مگذار» ، چنان که مولانا در دیوان شمس گفته است :
چون می روی بیمن مرو، ای جان جان، بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ، ای مشعل تابان من
یا شاعر معاصر خسرو احتشامی در مجموعه شعر « عاشقانه های کهنسالی » در غزلی گفته است :
کوزه شعر مرا دورتر از این مگذار
آب انگـــور غزل را پس پرچین مگذار
در رباعی « ۷۲ » نیز شاعر سهوا گفته است: « پوشیده لحافی از فراموشی» ، که درست تر آن است که می گفت : « پوشیده لباسی از فراموشی ماه»؛ چون لحاف پوشیدنی نیست :
«پوشیده لحافی» از فراموشـــی ماه
انگار که خورده قرص بیهوشـی ماه
شب سایه ای از سیاهی انداخته است
یک گوشه گرفته رنگ خاموشی ماه
وجود معنای سلبی و ایجابی در «جاری ام» نیز ، رباعی « ۶۸» را دچار آسیب و نارسایی معنایی کرده است. شاعر در اینجا « جاری » بودن را در معنای سلبی آن ( فرار کردن ) به کار برده است؛ در حالی که جاری بودن بیشتر به معنای جریان داشتن ، پویایی و زندگی به کار می رود :
تو فکر نکن که «جاری ام» گل بانو
از دست خودم فراری ام گل بانو
از عشق تو کم مانده زمین گیر شوم
بنویس که دوست داری ام گل بانو
نکته دیگر این که در برخی از رباعی های این دفتر ، انتخاب «ردیف » هوشمندانه نیست و می توان کلمات دیگری را جای ردیف قرار داد که این یک ضعف محسوب می شود؛ از جمله در رباعی «۶۸» با ردیف «گل بانو» و رباعی «۹۰ »با ردیف «ای دوست» :
خسته شده ام از تو چه پنهان ، ای دوست
ازهر چه که نام اوست انسان ، ای دوست
مانند درخت ِ خشک ِ بی بر شده ام
کبریت بکش مرا بسوزان ، ای دوست
اشکال دوم رباعی فوق ، زمینه سازی نکردن برای برداشت بار منفی از واژه ی « انسان » است که در مصراع دوم برای مخاطب سؤال ایجاد می شود که چرا شاعر از انسان بودن خسته شده است؟!
رباعی های عاشقانه
امروزه اشعار عاشقانه بیشتر گرفتار تنبارگی و مفاهیم « اروتیک» هستند و موضوع عشق در اشعار بسیاری از شاعران امروزی حول و حوش جسمانیت معشوق دور می زند ودر نهایت به کوره راه هوس ختم می شود . شاعر در عاشقانه های خود با پیروی از بزرگان ادبیات ایران ، نگاهی انسانی ، نجیبانه و ارزشمند به عشق دارد و معشوق خود را با تعابیری برخاسته از فرهیختگی خطاب می کند که نشانه بلوغ انسانی اوست . این نگاه کمال خواهانه و انسانی به عشق و معشوق ، در فضای ادبی امروز بسیار جای خوشحالی و تقدیر دارد.
از جمله رباعی های عاشقانه این دفتر ، رباعی «۵۸» است که علاوه بر برخورداری از زبانی معصومانه و نجیب ، بر آمده از یک جهان بینی انسانی و عاطفی ست :
اقرار کنم : دلم برایت تنگ است
تکرار کنم : دلم برایت تنگ است
خیسم به هوای دیدنت در باران
انکار کنم ؟! دلم برایت تنگ است
جنس نگاه شاعر در رباعی عاشقانه «۷۶» نیز از جنس نگاه یک شاعر عاشق مسلمان است که حتی بعد از مرگ معشوق نیز به او وفادار است :
خسته شده ام بی تو از این دنیای …
خاتون تمام رودها ؛ سارای …
حالا که تو خاطره شدی ، کاش که مرگ
بر روی سرم بگستراند سایه
رباعی عاشقانه « ۵۱» نیز فارغ از دلبستگی به نمادهای جسمانی از قبیل : چشم ، لب ، خال ، گیسو و سروده شده است . شاعر در این رباعی الهه عشق را مخاطب خویش قرار می دهد و با معصومیتی شاعرانه حدیث ناکامی خویش را واگویه می کند . به نظر می رسد شاعر این رباعی را برای سنگ مزارش سروده است :
ای عشق، قرار را به خاطر بسپار
این عاشق زار را به خاطر بسپار
ناکام بزرگ « حجت یحیوی » ام
این سنگ مزار را به خاطر بسپار
رباعی «۸۷ » ، نمونه ای از عاشقانه های سلبی است که یک حکمت و ارزش اخلاقی متعالی در آن نهفته است(شاعر به معشوقش می گوید با این شرایط بهتر است که دیگر هیچ رابطه ای بین ما نباشد):
در فال تو نیستم به من فکر نکن
دنبال تو نیستم به من فکر نکن
آهسته نیا به خواب نازم هر شب
من مال تو نیستم به من فکر نکن
رباعی های طنز
به نظر من اگر حجت یحیوی، رباعی های طنز خود را در دفتری جداگانه عرضه می کرد ، بهتر می توانست توانمندی های ادبی خود را در این عرصه به رخ خواننده بکشد . آوردن تنها چند نمونه رباعی طنز در این دفتر ، علاوه بر این که خواننده را برای جدی گرفتن این مجموعه در برزخی از بلاتکلیفی قرار می دهد، به اعتبار این مجموعه نیز آسیب می رساند. در این مجموعه، تکلیف خواننده معلوم نیست که با یک مجموعه جدّی مواجه است یا طنز؟ رباعی های ۳ ، ، ۱۷ ، ۱۸ ، ۲۷ ، ۶۱ و ۷۷ که در این دفتر از لهجه ای طنزگونه برخوردارند، به مذاق خواننــده ای که به صورتی کاملاً جدی با این مجموعه روبرو می شود ، چندان خوش نمی آید :
چشمان تو رمز و راز بالندگی است
عشق تو فقط بهانه زندگی است
هر روز من خراب را می سازی
خندیدن تو جهاد سازندگی است!
شاعر در معدودی از رباعی ها نیز نگاه و لهجه فلسفی دارد . نگاهی « هستی شناسانه » و حکمت آمیز . نگاه شاعر در این رباعی ها از جنس « از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود » است :
ای کاش که بی خیال باشی ، انسان
کم در پی قیل و قال باشی ، انسان
وقتی برسی ، زود تو را می چینند
ای کاش همیشه کال باشی ، انسان!
رباعی های فلسفی این مجموعه بیانگر نگاه شاعر به مسائل ازلی و ابدی است. در این رباعی ها شاعر نگاهی خیامی به عالم هستی دارد . با این تفاوت که شاعر با نگاه ، لهجه و گویش امروزی به مسئله ی فلسفه پرداخته است که این نگاه بسیار ارزشمند است:
تا چند به تکرار خودم برخیزم
هر روز به آزار خودم برخیزم
می ترسم اگر به آینه خیره شوم
یکباره به انکار خودم برخیزم
نکته دیگر این که هر چند شاعر – به اعتبار این که حرفی برای گفتن دارد – هوشمندانه از فرو افتادن در دامچاله بازی های زبانی در امان مانده است ، ولی ناخواسته در یکی ، دو رباعی پایش لغزیده و با کلمات در بزمگاه « تفنن » دیدار کرده است که قابل اغماض و چشمپوشــی ست . این بـازی زبانی به خوبی در رباعی ( ۵ ) قابل لمس است ، بخصوص در بازی با ترکیب « تیمور لنگ » :
از اول هر جنگ دلش تنگ تو بود
با آن عظمت همیشه در چنگ تو بود
می خواست که تو عصای دستش باشی
تیمور همیشه خدا لنگ تو بود
و اما رباعی های آیینی
هر چند همه رباعی های این دفتر – به اعتبار این که از ذهن و زبان شاعری مسلمان تراوش کرده است – ملهم و متأثر از آموزه های دینی و قرآنی است ، اما آوردن چند رباعی آیینی در بخش پایانی دفتر به صورت اختصاصی ، نشانگر دغدغه های دینی شاعر است . از بین رباعی های آیینی این مجموعه ، رباعی « ۹۸ » از لحاظ فرم ، تکنیک و ساختار بسیار قوی است. مضمون و محتوای خوبی هم دارد و یک اتفاق شاعرانه و ابداع نو به حساب می آید:
بعد از تو ببین چه بر سر ما آمد
برگرد ببین که حالمان جا آمد
از درد تو آن قدر ورم کرد زمین
تا این که شبی کوه به دنیا آمد
بیت دوم این رباعی عاشورایی بسیار شاعرانه است و تصویری کوبنده و برجسته دارد. شاعر در این رباعی از یک دریچه جدید به تماشای عاشورا نشسته است. البته پیش از این نیز ملک الشعرای بهار مضمون این رباعی را در قصیده « دماوندیه » به شکل زیر بیان کرده است :
ای دیو سپید پـــای در بند
ای گنبد گیتــی، ای دماوند
………..
تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یک چند
به نظر می رسد شاعر در این رباعی از بهار الهام گرفته است.
شاعر در رباعی های آیینی خود سعی کرده است نگاهی عینی و جزئی نگر داشته باشد و از بیان انتزاعی فاصله بگیرد که این خیلی خوب است. برای مثال نگاه شاعر در رباعی رضوی «۹۹ » ، نگاهی صمیمی ، دوست داشتنی و زیباست (ساده گویی و نزدیکی به طبیعت صمیمی زبان )؛ اگر چه تصویر برجسته ای در این رباعی دیده نمی شود :
پر باز کنی اگر به مشهد بروی
هرچند شکسته پر به مشهد بروی
وقتی که دلت گرفت از تنهایی
کافی است که یک سفر به مشهد بروی
در رباعی «۱۰۷»نیز یک حسّ و « آن» شاعرانه دیده می شود. حسی معنوی که مبین نوعی دلشدگی و شیفتگی عارفانه است :
ای دوست، کجای این حوالی هستی؟
برگرد ، امید این اهالی هستی
دلشوره گرفته است این جا ما را
آقا، بنویس در چه حالی هستی؟
زبان ساده و پرهیز از کاربرد کلمات قلنبه و سلمبه و متکلّف ، در عین نزدیک شدن به زبان مردم ، از ویژگی های بارز رباعی های آیینی این دفتر است. جان کلام آن که ما در این دفتر سیمای شاعری را به نظاره می نشینیم که هر چند از کاربرد مستقیم ترکیبات و واژگان دینی پرهیز می کند، ولی شعر او دقیقاً منطبق بر باورها و آموزه های دینی ، اخلاقی و انسانی است
کلام آخر
اگر حجت عزیز در این منزل متوقف نماند و در آینده نیز با همین جدیت و پشتکار در وادی ادبیات گام بردارد، به مدد مطالعه، تمرین، تجهیز به دانش و بینش ادبی، و به شرط گریز از «خودشیفتگی»، آینده ای روشن را در پیش رو خواهد داشت و به یقین مجموعه بعدی او از این دفتر یک سر و گردن بالاتر – یا به قول خودش یک پیراهن جلوتر – خواهد بود.
در پایان این نوشتار، برای شاعر جوان و خوش آتیه ــ حجت یحیوی ــ در ادامه عاشقانه و هوشمندانه این راه روشن، آرزوی توفیق می کنم.