تاریخ : 10. شهريور 1396 - 7:03   |   کد مطلب: 24717
در یک روز سرد زمستانی به کلانتری اطلاع داده شد دو جنازه‌ نیم‌سوخته در ساختمان مخروبه‌ای جنب یک مجتمع گاوداری در فاصله‌ پنج کیلومتری خارج شهر کشف شده است. خیلی زود همراه اکیپی از مأموران به محل مورد نظر اعزام شدیم. محل را بستیم و به تجسس پرداختیم.

ابتدا سراغ جسدها رفتیم که صورت‌شان بر اثر شدت سوختگی قابل شناسایی نبود، اما ظاهرا آتش به قسمت‌های پایینی بدن نرسیده و به موقع خاموش شده بود.

از دو نفر از نگهبانان گاوداری که ماجرا را به پلیس اطلاع داده بودند، تحقیق کردم و یکی از آنها گفت: «راستش دیشب شیفت کاری ما بود. حدود ساعت 11 شب سر و صدایی از داخل ساختمان مخروبه شنیدیم که اول حسابی ما را ترساند، چون داستان‌های زیادی از وجود جن و پری در این ساختمان‌ها شنیده بودیم. برای همین، با این که سر و صداها واضح بود و ظاهرا بین چند نفر درگیری ایجاد شده بود، اما از ترس جرأت هیچ کاری نداشتیم. بعد از چند دقیقه سر و صداها فروکش کرد و همه جا ساکت و خیال ما هم راحت شد.»

نگهبان دیگر گفت: «یک ساعت بعد که همکارم اکبر خوابید و نوبت کشیک من بود، داشتم برای خودم آواز می‌خواندم که یکدفعه شعله‌ آتشی از داخل ساختمان مخروبه توجهم را جلب کرد. اول فکر کردم خیالاتی شده‌ام، اما وقتی رفتم آبی به صورتم زدم و دقت کردم، دیدم آتش واقعی است. دوباره ترس و وحشت سراغم آمد که نکند پای ارواح درمیان باشد. اکبر را بیدار کردم، او هم مثل من می‌ترسید. در همین حین دو سیاهپوش را دیدیم که با عجله از ساختمان بیرون رفتند. خودمان را به ساختمان رساندیم و با دو جنازه در حال سوختن مواجه شدیم.

هویتی برای جسدهای سوخته

اجساد به پزشکی قانونی منتقل شدند تا هویت و علت مرگ مشخص شود. فردای آن روز مرد میانسالی به پلیس مراجعه کرد و از ناپدید شدن دو پسرش به نام‌های رسول و مهران خبر داد. احتمال این که جسدها متعلق به رسول و مهران باشند خیلی زیاد بود و به همین دلیل از مرد میانسال خواسته شد اجساد را ببیند و همان طور که حدس می‌زدیم جسدها متعلق به پسران مرد میانسال بودند.

ردپای یک مرد

در ادامه تحقیقات دریافتیم پسران مرد میانسال از شرورهای منطقه هستند و با مردی به نام شاهپور اختلاف دارند. اختلافی که ممکن بود انگیزه‌ای برای جنایت باشد. به همین دلیل سراغ شاهپور رفتیم، اما از مرد جوان خبری نبود.

در ادامه‌ تحقیقات متوجه شدیم شاهپور پسر خانواده ثروتمندی است و در یک شرکت دولتی کار می‌کند. همسر او به خاطر زایمان زودرس از دنیا رفته و مهندس جوان مردی آرام و بدون جنجال بود.

اعتراف مهندس به 2 جنایت

به محل کارش رفتیم و مشخص شد درست از زمان جنایت؛ شاهپور مرخصی گرفته و به شرکت نرفته است. بالاخره با راهنمایی یکی از دوستانش به مهندس جوان رسیدیم، او ابتدا منکر قتل بود ولی در نهایت لب به اعتراف گشود.

مهندس جوان گفت: «همه‌ا‌ش تقصیر رسول بود. نمی‌دانم چرا از اذیت کردن من لذت می‌برد و خوشش می‌آمد به هر بهانه‌ای به من گیر بدهد. اوایل تمام برخوردهای بی‌ادبانه و متلک‌های توهین‌آمیزش را تحمل می‌کردم. به خاطر حفظ ظاهر و آبروی خود و خانواده‌ام کوتاه می‌آمدم، اما دست بردار نبود و روز به روز توهین‌هایش بیشتر می‌شد.

او ادامه داد: شاهپور به خانواده‌ام توهین می‌کرد و من درنهایت تصمیم گرفتم که از او انتقام بگیرم. به همین دلیل از دو نفر از دوستان قدیمی‌ام کمک خواستم. مشورت با چنگیز و قدرت به این ختم شد که آنها را به قتل برسانیم و جنازه‌هایشان را آتش بزنیم تا هیچ اثری از این خلافکاران باقی نماند.

اجرای شبانه یک نقشه

او گفت: شب حادثه من در محل نبودم، چنگیز و قدرت نقشه را کشیدند و آن را اجرا کردند. آنها همان شب حادثه سراغ من آمدند و باقیمانده پولی را که قول داده بودم تا برای انجام این کار به آنها پرداخت کنم تحویل بگیرند. بعد از آن هم دیگر از آنها خبر ندارم.

با اعتراف شاهپور، هویت قاتلان اصلی این جنایت برملا شد و با هماهنگی‌های به عمل آمده و تحقیقات پلیسی بعد از چند روز، چنگیز و قدرت دستگیر شدند.

قتل دو برادر به خاطر آزار و اذیت‌های سریالی‌شان یکی از خاطرات غلامرضا اسماعیلی - افسر بازنشسته نیروی انتظامی کرمان است

ضمیمه تپش جام جم

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن