دوران معاصر باید بدون تردید دوران قدرتنمایی و حاکمیت تفکر اومانیسم-انسان محوری و انسان مداری- در جهان دانست از آن روی که چه در عرصه ی سیاسی و چه در عرصه های دانشگاهی و اجتماعی فرزندان انسان محوری یعنی مارکسیسم و لیبرالیسم هستند که حضور خود را تثبیت کرده اند هر چند که باید فاشیسم را نیز از از مولودان انسان محوری در جهان معاصر دانست. اما بحث ما در اینجا بیشتر بر روی تفکرات لیبرال و لیبرالیسم است .زیرا مارکسیسم که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به زباله دان تاریخ پیوست و اگر امروز در گوشه کنار جهان حرفی از چپ گرایی و مارکسیسم به میان می آید بخش بسیار ضعیف و اصلاح شده آن است. لیبرال که در واژه به معنی آزاد است امروز در جهان با تناقض ها و پارادکس های عجیبی رو به رو است که پرداختن به این تضادها موضوع مورد اشاره ما خواهد بود البته به اختصار. اصول بنیادین لیبرالیسم در جهان چه در میان نظریه پردازان آن در طول چند دهه و شاید هم صده اخیر و چه در بین حکمرانان کشورهای اروپایی که اغلب لیبرالیسم را راه و روش و بهتر بگویم آرمان خود قرار داده اند. مشخص است اصولی مانند آزادی بی حد و حصر یا فقط محدود به آزادی دیگران ، نهی از هر گونه آمریت و دستور دینی نهی از هر گونه اصول گرایی دینی به عنوان عامل اصلی زندگی دینمدار ، فرد گرایی و اصالت اندیویدالیسم (فرد گرایی)، کنار گذاردن دین مشخص و انتخاب هر گونه عقیده ، مرام و دین و آزادی مردم در حق انتخاب هر نوع حکومت و... .اینها همه از اصول مبرهن وآشکار و مسلم لیبرال – دموکراسی است. اما در طی چند دهه اخیر عملکرد لیبرال های حاکم بر دنیای صنعتی و غرب چیز دیگری بر ما نشان داده است که اشاره کوتاه به آن ها بهتر می تواند ذهن را با تناقض ها نظری و عملی این ایدئولوژی آشنا کند. اول از همین کلمه ایدئولوژی و مکتب شروع می کنیم در طی چند دهه اخیر به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تئوریسنها و نظریه پردازان لیبرال در سطح جهان ودر داخل کشور یکی ازمشکلات اصلی انقلاب ایران را ایدئولوژیک و مکتبی بودن آن دانسته و آن را از پایه غلط می شمارند و دین را به وجود آورنده حکومتی فاشیست ، خودکامه و دیکتاتور می دانند دلیل اصلی آن ها دینی و ایدئولوژیک بودن انقلاب در نتیجه ایجاد چارچوب الهی برای مردم است. در حالی که آن ها بشر را فقط در چار چوبی که خود بشر به دست خود ساخته محدود می دانند و نام آن را قانونمداری می گذارند. تناقض اینجاست که لیبرالیسم خود نوعی ایدئولوژی و مکتب است و همه انواع بشر را در چار چوب مکتب ونظریه خود تعریف می کند. در حالی که اسلام انقلابی، و ایران را به مکتبی و ایدئولوژیک بودن متهم می کند و این نقض غرض است. یکی دیگر از اصول این اندیشه آزادی افراد در انتخاب عقیده نوع پوشش و طرز رفتار در جامعه است که اگر چنین است پس چگونه در فرانسه که خود را مهد لیبرالیسم وآزادی می داند ، برای زنان و دختران محجبه در مدارس ممنوعیت ایجاد می شود یا همین اواخر زنان دارای نقاب از سوار شدن به اتوبوس های دولتی منع می شوند و برای آن ها جریمه تعیین می شود که البته ممنوعیت ورود افراد محجبه به داخل مدارس و دانشگاهها در اغلب کشورهای اروپایی نیز اجرا می شود .این در حالی است زنان بی حجاب و لخت و عریان در همه اماکن اروپایی مشکلی برای رفت و آمد ندارند و حتی تشویق هم می شوند یا مثلاً در حالی اجتماعات هر دینی و عقیده ای از آزادی کامل در اصول بنیادین لیبرالیسم برخوردار است از ساخت مساجد با مناره های بلند به موجب قوانین اروپایی جلوگیری می شود و ساخت مساجد با گیر و گرفتاری ها فراوان صورت می گیرد در حالیکه کازینوها، دیسکوها، عشرتکده ها و خانه های فحشا به صورت قانونی و آزاد در یکایک شهرهایشان بر پاست. یعنی آزادی برای بی بند و باری فحشا هست اما برای ایجاد مسجد و عبادت خداوند هزار نوع ممنوعیت و محدودیت اعمال می شود این هم بر خلاف یکی دیگر از اصول یعنی آزادی هر مرام و عقیده ای است . جالب است در کشورهایی که راهپیمایی هم جنس بازان و یا ازدواجشان مشکلی ندارد و برای مثال ریس جمهور آمریکا در مراسم تحلیف ریاست جمهوریش در دور دوم از تلاش خود برای آزادی هرچه بیشتر و برابری هم جنس بازان سخن می گوید
و برهنه گرایان از آزادی لیبرال استفاده ها می برند مسلمانان هر روز به جرم ابراز عقیده و عبادت دینی به عنوان تروریست تحت فشار قرار می گیرند. یا مثلاً در کشورما به نام آزادی و نو بودن و احقاق حق زنان طلب عریان گرایی و آزادی بی حجابی و انتخاب نوع پوشش از سوی روشنفکران لیبرال - سکولار (غیر دینی ) مانند خانم شیرین عبادی ، شادی صدر ، حقیقت جو ، بهاره هدایت و... می شود اما همین خانم ها در مقابل جنایت یک آلمانی در ماجرای مروه شروینی (شهیده حجاب)سکوت می کنند یا باز هم مورد دیگر همین لیبرال های وطنی در مقابل کمک به مردم فلسطینی با نام ملی گرایی و وطن دوستی که یکی دیگر از مثلاً اصول لیبرالیسم است، می ایستند اما خود مروج بی حجابی و آزادی عریان گرایی می شوند در حالی که یک ملی گرای واقعی نباید به سنت های هفت هزار ساله وطنش یعنی حجاب و عفاف متعرض و معترض شود .البته اگر لیبرال و وطن پرست است. بخش جدایی ناپذیر لیبرالیسم ، دموکراسی و حکومت بشر بر بشر یا مردم بر مردم است. سوال اینجاست که اگر واقعاً چنین است چرا همین لیبرال دموکراسی هنگامی که رای مردم در فلسطین بر خلاف نظرش عمل می کند، رای همین بشر و مردم را به پشیزی نمی خرد و آن را با تحریم 3 ساله و گلوله جواب می دهد. ما مستند به شما نشان دادیم که لیبرال – دموکراسی امروز به تضادها و تناقض های فراوانی در عرصه جهانی رسیده است با همه این موارد سوال این است بر اساس اصول لیبرالیسم بالاخره مرد باد یا زنده باد لیبرالیسم ؟
حبیب میرزایی
دیدگاه شما