کوله پشتیاش سنگین بود. آرپیجی، نارنجک،... محکم به خود بسته بود، نزدیک کانال رسیدیم در حال رفتن به جلو بودیم، اطرافمان میدان مین بود، آهسته، آهسته جلو میرفتیم، دشمن در فاصله 200 متری ما بود با کوچکترین صدایی ممکن بود متوجه ما شود،... ناگهان گلولهای به کوله پشتی علی خورد، تمام نگاهها چرخید طرف علی... اما کسی نمیتوانست به او کمک کند... خرجیها آرپیجی آتش گرفتند، فقط فرصت کرد نارنجکها را از خودش جدا کند. تا انفجار آنها به کسی آسیب نرساند، اما نمیتوانست کوله پشتیاش که با طناب محکم بسته بود را باز کند.
هیچ کس نمی توانست کمکش کند. خودم را به علی رساندم. لباس علی و کوله پشتیاش سوخته و به پشت کمرش چسبیده بود. به سینه روی زمین دراز کشید. دستش جلوی دهانش گذاشته بود نکند صدایش بلند شود و عملیات لو رود. اشاره کرد آب بهم بده، من چفیهام را با قمقمهاش که در اثر گرمای آتش داغ شده بود خیس کردم و گذاشتم روی لبهایش، علی با دست آن را گرفت و به دهانش فشار داد و اشاره کرد صدایم در نیاید و کسی متوجه نشود. دیگر هیچ حرفی نزد وفقط صدای "یا حسین" و "یا مهدی" ازش شنیده میشد. اینقدر بی حرکت بود که دشمن خیال میکرد بوتهای در حال سوختن است. در همان حالت به دیدار معبود شتافت. تمام این اتفاق در چند دقیقه بود اما به وسعت زمان درسها به ما می آموزد... که اگر انسان عشق واقعی به خدا را داشته باشد همه چیز، حتی سوختن را فراموش و فقط وصال معبود نهایت آرزویش است...
شهید علی عرب متولد دهم تیر ماه 1349 روستای روح اباد زرند کرمان میباشد که در تاریخ دهم تیر ماه 1365، در سن شانزده سالگی در عملیات کربلای 1 در منطقه مهران به شهادت رسید.
دیدگاه شما