چند ماهی میشود که سریال «شوق پرواز»به کارگردانی یدالله صمدی تمام شده است؛ سریالی که براساس زندگینامه شهید خلبان عباس بابایی ساخته شد. در این میان آنچه هنوز از زمان پخش این سریال در ذهن کارشناسان باقی مانده این مطلب است که این سریال با اینکه به نوعی سبک جدیدی از ژانر بیوگرافی محسوب میشود اما توانست در مدتزمان کوتاهی مخاطب خود را جذب کند، آنچنان که تا پایان این سریال بخشی از مخاطبان این سریال را جوانان تشکیل میدادند.
سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
دراین بین آنچه علاوه بر این مخاطبان جوان مدنظر است، نوع نگاهی بود که در این سریال به شهید دوران شده بود که این نگاه قبل از آنکه یک نگاه هنری باشد، نگاهی معنوی بود که سعی میکرد یک اسطوره ملی را به جوانان معرفی کند، آنچنان که خود یدالله صمدی هم به این مسئله پس از پایان این سریال اشاره داشت و بر این موضوع که قصدش معرفی یک اسطوره و قهرمان ملی بوده است، تأکید کرد. با توجه به این موضوع مسئلهای که در مورد این سریال پس از پایانش هنوز مهم جلوه میکند، دقیقاً بحث معرفی قهرمانهای ملی از طریق سینما و تلویزیون است، یعنی به تعبیری تازهتر باید گفت که با توجه به مخاطبان و نوع نگاه سریال شوق پرواز، چه آیندهای دراین ژانر در انتظار تلویزیون و سینمای ماست چرا که از یک سو با توجه به سریال «شوق پرواز» نیاز به ساخت دوباره سریالی اینچنینی حس میشود و از سوی دیگر در حال حاضر جامعه ایرانی و به ویژه قشر عظیم جوانان به هویتسازی و شناخت قهرمانان ملی و ملموس خود بیشتر نیاز دارند.
هالیوود در پی هویت بومیزدایی
برای درک بهتر این مسئله و ضرورت آن باید نگاهی جامعهشناختی به جامعه امروز ایران و پیوند آن با رسانه ملی داشت. به واقع با نگاهی به وضعیت امروز جامعه ایران متوجه این مسئله میشویم که نسل عظیم جوان از یک سو تشنه هویت ملی است و طبق سرشت جوانی خود نیاز به اسطورههایی دارد که بتواند آنها را الگو قرار دهد و از سوی دیگر با حجم عظیمی از تهاجم فرهنگی روبهرو است. تهاجم فرهنگی مدلها و اسطورههای فانتزی غربی رنگارنگی را به او معرفی میکند، آنچنان که بسیاری از فیلمهای هالیوودی مانند سری فیلمهای بتمن و سوپرمن و مرد عنکبوتی یا حتی فیلمهای هالیوودی قدیمیتری مانند راکی یا سری فیلمهای ترمیناتور سعی میکنند با ساخت تصویرهای رنگارنگ و با استفاده از جلوههای ویژه سنگین به جامعه ایرانی که جزئی از جوامع مورد هدف آنهاست، فوق قهرمانان فانتزی را القا کنند که در آن هر چه وجود دارد براساس حجم انبوهی تخیلات و جلوههای ویژه هالیوودی است، البته نباید این مسئله را فراموش کرد که این رسانهها به خوبی میدانند که جامعه جوان ایرانی به دلیل برخورداری از شور و هیجان نیاز به یک هویت و قهرمانانی برای الگو قرار دادن دارند، به همین دلیل آنها از این مسئله به نوعی سوءاستفاده کرده و سعی میکنند آن چیزی را به خورد مخاطب جوان خود دهند که براساس فاکتورهای فرهنگی غرب بنا شده است. این مسئله در حالی از سوی رسانهای مانند هالیوود دنبال میشود که در سوی دیگر شبکههای ماهوارهای زیادی سعی میکنند تا معیار قهرمان بودن یا به نوعی الگو بودن را چیزی جز معنویات و معیارهای اساسی و بومی به مخاطب خود نشان دهند. این موضوع به ویژه در رسانههای فارسیزبان غربی به شکل ویژهای به چشم میخورد، آنچنان که در بسیاری از این رسانهها به صورت برنامهریزیشدهای زنان و قهرمانان فانتزی غربی به صورت مداوم برای مخاطب پخش میشود. این مسئله حتی در رسانههای فارسیزبانی که از ریشههای فرهنگی جامعه ایران هم آگاهی دارند هم به عینه مشاهده میشود. در این بین باید به این مسئله هم اشاره داشت که طبق نظر برخی جامعهشناسان یکی از کارکردهای اصلی شبکههای اینچنینی فارسیزبان دقیقاً بحث استحاله هویتی است، به همین علت نمیتوان از آنها انتظار گام برداشتن در جهت هویت بومی و ملی داشت.
«شوق پرواز» گامی خوب اما ناکافی
اما مسائلی از این دست و بحث رسانههای غربی که به نوعی بحثی جانبی محسوب میشود در واقع مکمل بحث لزوم هویتسازی برای قشر جوان از طریق رسانه ملی است. دکتر پرویز هوشیار، استاد دانشگاه و روانشناس در این زمینه میگوید: نباید این مسئله فراموش شود که رسانه ملی به دلیل برقراری ارتباط با ذهن مخاطب میتواند در پروسه فرهنگسازی برای او از همان دوره نوجوانی فوقالعاده مؤثر عمل کند و به نوعی به یک رسانه مرجع برای این نوجوان که در آینده جوانی در یک جامعه اسلامی- ایرانی خواهد بود، باشد، برای همین مسئله بدون تردید میتوان سریالی مانند شوق پرواز را یک حرکت نو در زمینه هویتسازی و درونیسازی هویتی برای جامعه دانست چرا که اولاً جوانان با رسانههای تصویری و فراگیری مانند رسانه ملی خوب ارتباط برقرار میکنند و ثانیاً فیلمها و سریالها در صورت رعایت فاکتورهای هنری و حرفهای به بهترین نحو ممکن میتوانند مبلغ فرهنگ بومی و دینی باشند، همچنین به باور این استاد دانشگاه برای بیان بهتر مسئله کافی است که به نحوه بررسی شخصیت عباس بابایی در این سریال نگاهی بیندازیم. شخصیت او در این فیلم و بر اساس مطالعاتی که از زندگی شخصی او شده بود، فردی شجاع همراه با معیارهای دینی و اسلامی به تصویر کشیده شد و با توجه به استقبال از این سریال همین تصویر عیناً به مخاطب القا میکند، یعنی به تعبیری جامعهشناختی مخاطب در مقابل خود اسطورهای از هویت خود را مشاهده میکند که از ملاکهای خاص اخلاقی و معنوی بومی برخوردار است. در این بین بدون تردید این موضوع روی مخاطب، تأثیر خود را خواهد گذاشت چرا که مخاطب در قالب جذابی مانند یک سریال، تصویری از قهرمان ملی خود را میبیند که کاملاً شبیه او و مانند او یک ایرانی با ویژگیهای میهنپرستانه است. همچنین هوشیار درباره روند هویتسازی به این نکته اشاره میکند که پروسه مطرح شده در بالا دقیقاً پروسهای است که جامعهشناسان از آن به عنوان «هویتسازی بومی از طریق رسانه» نام میبرند. از طرف مقابل رسانههای غربی سالهاست که به دنبال انجام چنین پروسهای از طریق رسانههای گوناگون خود هستند چرا که آنان براین باورند که در صورت ترویج هویت و سبک زندگی غربی در میان جوانان جوامع سنتی و دینی میتوانند توان این جوامع برای ارائه فرهنگ خود را بشکنند و به نوعی قشر اعظم این جوانان را دچار تضاد درونی فکری کنند و در همین حین گرایش به سمت غرب را در میان جوانان جوامع اینچنینی افزایش دهند تا به نوعی جوامع سلطه هژمونی فرهنگی غرب را بر خود بپذیرد.
شروع امروز، نتیجهای برای آینده
علاوه بر صحبتهای این کارشناس به نظر میرسد این مسئله به اثبات رسیده که سلطه فرهنگی، سلطه سیاسی را هم به بار میآورد که گویا غرب از طریق رسانههای خود و رسانههای فارسیزبان وابسته به خود دقیقاً به دنبال همین مسئله است. در همین راستا موضوعی که با توجه به علاقه غرب برای ایجاد هژمونی فرهنگی خود به ذهن متبادر میشود، این است که غرب در حال حاضر سعی میکند از تمام پتانسیلهای رسانهای خود برای حذف هویت و فرهنگ بومی کشورهای صاحب هویت مستقل از غرب استفاده کند که این مسئله همان بحث یکدستسازی هویتی به سمت هویت غربی است، به همین علت هم میتوان سریالی مانند شوق پرواز را یک اتفاق خوب در رسانه ملی دانست چرا که سریالهایی به این سبک توانایی پررنگ کردن هویت و اسطورههای بومی را دارند و همین مسئله میتواند نقطه عطفی باشد برای تولیدات بعدی که با همین محور باید صورت پذیرد.
رضا فرخی
دیدگاه شما