طیفی از سینماگران در عرصه سینمای ایران زیست دارند که دارای مشخصات زیراند:
یک- ممیزی را مانع خلاقیت می پندارند.
دو- معتقد به ضرورت فعالیت سینماگران معاند و منادی سینمای غیراخلاقی در حدود سینمای داخلی اند.
سه- جشنواره های خارجی را صرفاً هنری تحلیل می کنند و منکر وجه سیاسی آن رویدادها هستند.
چهار- تلاش می کنند عامدانه و آگاهانه خط قرمزهای اخلاقی سینمای ایران را زیرپا گذارند.
پنج- شعار جدایی هنر از سیاست می دهند اما خود اقدام به ساخت فیلم سیاسی آن هم سیاسی در برابر نظام دینی می کنند!
شش- نسبت به باورهای دینی و ارزش های ملی، بی اعتنا هستند و تلاش می کنند اگر هم به سراغ «دین» می روند، دین را آن طور روایت کنند که خود «دریافته اند» در واقع دین را نه بنا به اصالت دین بلکه منبعث از حوزه خواست و ظرفیت درک خود روایت می نمایند و از دریچه نگاه محدودشان ارزش های ملی را به قضاوت می نشینند!
اعضای این طیف اما یک ویژگی و مشخصه دیگر هم دارند. آنها همواره مدعی اند که افراد و گروه ها و به ویژه هنرمندان آزادند حرف خود را بزنند، راه خود را بروند، فیلمی که دوست دارند بسازند، اندیشه شان را تسری دهند و حرمت گذارند...! معتقدند هنرمند را نباید به سبب دیدگاه و رأی و اقدامش نکوهش کرد و...! اما... اما همین طیف، در هنگام و در صحنه عمل، دقیقاً بر عکس ادعاهای خود رفتار می کند، کاملا متضاد!
وقتی فیلم قلاده های طلا در سینمای اهالی رسانه- میلاد- در جشنواره سی ام فیلم فجر اکران شد، بخشی از طیف یاد شده شروع به هیاهو و جیغ کشیدن و دشنام دادن نمودند!
یکی از دختران بازیگر که عضو ستاد انتخاباتی یکی از سران فتنه بود مانند افراد لاابالی با صدای بلند قهقهه می زد تا جایی که برخی ازمخالفان فیلم، حرکات وی را سبب بدنامی خود تلقی کردند.
پس از نمایش فیلم، موج جنب و جوش اهالی طیف منظور، در برابر دست اندرکاران قلاده های طلا قد کشید. تهمت ها، ناسزاها فضای مجازی را در برگرفت. منتسبان همین طیف بودند که همپای ضدانقلاب و رسانه های بیگانه، مردم را به تحریم فیلم تشویق می کردند. یعنی همان ها که شعار «زنده باد مخالف من» سر می دادند و می دهند، همان ها که شعار «آزادی اندیشه»شان گوش فلک را پر کرده است، همان ها که فریاد می زنند هر کسی حق دارد هر طور که دلش می خواهد فکر کند و رفتار نماید، یک فیلم سینمایی را علیه باورهای ضددینی و ضدانقلابی خود تاب نیاوردند. دیکتاتورهای سینما اخیرا هم نمونه ای دیگر از تفرعن و انحصارطلبی را به نمایش گذاشتند تا ثابت کنند کینه در دل آنها ماندنی است و در هر جا و در هر هنگامی، برای آسیب زدن به مخالفانشان، تقلا می نمایند! پس از رویداد زلزله دلخراش آذربایجان شرقی ، گروهی از سینماگران و از جمله برخی منتسبان به طیف دیکتاتور سینما تصمیم گرفتند بخشی از کمک های مردمی را به نفع زلزله زدگان، جمع آوری کنند. یکی از بازیگران قلاده های طلا نیز می خواست سهمی در کمک رسانی به هموطنان آسیب دیده مان داشته باشد، اما یکی از همان دیکتاتورهای سینمای ایران که چندی است با بودجه های کلان فیلم های توقیفی می سازد، از فعالیت انسان دوستانه بازیگر قلاده های طلا، جلوگیری کرد! و جالب است که این آقای کارگردان، در گفت وگو با رسانه ها حرکت زشت خود را منکر می شود!
می بینید کینه و کینه ورزی را؟ عمق کینه را درک می کنید؟ کارگردانی که بابت اتلاف سرمایه ها و ساختن فیلم های متغایر با ارزش های ملی و دینی باید در مقام پاسخگوی ملت آشکار شود، گستاخانه بازیگری را از کمک رسانی می راند! چرا؟ چون فکر بازیگر را، کار بازیگر را، حق انتخاب بازیگر یاد شده را به رسمیت نمی شناسد. چون برخلاف شعارهای خود، ابدا برای مخالف احترام قائل نیست، مطلقا برای آزادی اندیشه، جایگاهی متصور نیست! به گفته دوستی، پس از رویداد زلزله، برخی از اهالی هنر- غیرمسئولانه- از کشورهای خارجی نیز تقاضای کمک کردند؛ اما همین افراد، یاری هموطنانمان را برنمی تابند! به واقع که حقارت دیکتاتوری با آدمی چه می کند؟! چگونه آدمی را به سوی ضدارزشها می راند و در دام خودخواهی گرفتار می سازد ! به راستی که آدمی را از آشکاری و رسوایی «تفاوت شعار و عمل» گریزی نیست!
دیدگاه شما