نمی دانم فیلم ارباب حلقه ها (یاران حلقه) را دیده اید یا نه،در جایی از این فیلم در حالی که یاران حلقه از گذرگاه جنوب و گذرگاه کارادراس به دلیل مزاحمت ها و جاسوسی های کلاغ های دان لند(downland)برای«سارومان»از رسیدن به «مُردُر»ناامید شده اند ، به توصیه ی «گیملی»کوتوله تبر به دست، تصمیم میگیرند تا از دل کوه و از مسیر معادن«موریا»که محل زندگی پسر عمو و اقوام گیملی است،به سمت مردر حرکت کنند.وقتی به در ورودی میرسند،برای باز کردن در به مشکل میخورند و یا رمز آن مدتی طول میکشد.روبروی غار،برکه ای هست که یکی از«هابیت»ها در مدتی که عقلای جمع یعنی «گاندولف»و«فرودو» در حال باز کردن در هستند در گوشه ای مینشینند و مشغول پرتاب سنگ به طرف برکه میشود و آب را در آن تاریکی شب به تلاطم می اندازد ، پس از پرتاب چند سنگ توسط هابیت به طرف آب ،«آراگورن» دست کوتوله را میگیرد و او را با این جمله از این کار باز میدارد: «آرامش آب را بر هم نزن!»ولی دیگر دیده شده بود و آرامش آب به هم خورده و هشت پایی که بیش از 8 پا داشت و زیر آب آرام گرفته بود،بیدار و خشمگین شد و خشم او دامن یاران حلقه را گرفت و به آنان آسیب زده . جالب این بود که با قطع هر یک از پاهای هشت پا ، به سرعت در پا به جای آن رشد میکرد.مخیله و فکر یک پسر جوان نیز دقیقا حکم همان برکه را دارد که انواع ناهنجاری ها میتواند آن را به تلاطم انداخته و اراده ی او را سست کند.به جرأت میگویم میگویم مهمترین سنگی که میتواند«آرامش این برکه را به هم بزند» دیدن یک تصویر مستهجن و یا رو برو شدن با خانم هایی است که حجاب نا مناسبی دارند و با لباس های تنگ و بدن نما و آرایش کرده در جامعه و مخصوصا در دانشگاه حاضر میشوند. وقتی هشت پای هوس در ورای برکه ذهن یک پسر جوان بیدار شود دیگر آرام کردن آن همانقدر سخت است که از پا انداختن هشت پای فیلم.من و تعدادی از دوستانم به این موضوع که چگونه میتوان وضعیت حجاب را بهبود بخشید بسیار اندیشیده ایم و باور کنید روزانه زمان زیادی، فکر ما را به خود مشغول میکند. و اگر راستش را بخواهید من و امثال من به «خون دل خوردن» درقبال مسئله حجاب و درکل مسائل فرهنگی کشور عادت کرده ایم.«دست روی دست»نمیتوانیم بگذاریم،چون
از فحش هم برایمان بدتر است و وقتی هم که قصد پرداختن به کارهای فرهنگی را داریم با مشکلات عدیده ای روبرو هستیم. از وجود یک استراتژی مدون و علمی در شهرستان، استان و کشورمان نا امید هستیم چرا که وقتی نوبت به حل مسئله حجاب میرسد و کار فرهنگی می رسد منابع مالی محدود می شود و یا هر کس ساز خودش را میزند و سلیقه ای کار میکند. این مسئول فرهنگی و آن یکی مسئول هم اصلا قائل به وجود مشکل بدحجابی در کشور نیست و همه چیز را خوب میبینید.صدا و سیما هم که با خودش رودربایستی دارد چه برسد به بیننده! پس ما می مانیم تک و تنها. ما هستیم و چندرغاز بودجه و این همه مشکل فرهنگی . خب حالا میخواهیم با همین شرایط کار کنیم. برای نمونه در این راستا برای دانشجویان کتاب معرفی و یا توزیع میکنیم، نشریه منتشر میکنیم و سایت معرفی میکنیم و میبینیم متاسفانه میلی برای مطالعه وجود ندارد و دانشجویان اصلا حوصله خواندن متن های بیش از 5خط را ندارند چه برسد به مقاله و کتاب.میرویم سراغ راه بعدی و جلسه سخنرانی و همایش برگزار میکنیم ولی متاسفانه استقبال نمیشود. روش بعدی را پی میگیریم و تریبون آزاد و میزگرد تشکیل میدهیم ولی باز هم خبری از استقبال نیست،گویا کسی تمایل به فکر کردن ندارد و همه عاشق تقلید از مدلهای جدیدتر و برهنه تر و تابلوتر پوشش هستیم. کاش خواندن کتاب و مقاله دینی و فرهنگی که قرار است آخرت ما را بسازد برای ما به اندازه یک کتاب درس 200 صفحه ای دو واحدی ارزش داشت تا آن را با دقت میخواندیم.
این اواخر خود من به این نتیجه رسیده ام که شاید لازم باشد در کنار راههای غیر مستقیم،رو در رو با چند نفر از این خانم ها برای چند جلسه به مباحثه و مناظره بنشینیم یعنی بروم و به یک یا چند خانم بد حجاب بگویم:«شما و دوستانتان فرصت دارید چند دقیقه باهم صحبت کنیم؟» یک بار هم از یک روحانی حکم امر به معروف و نهی از منکر را در قبال جنس مخالف پرسیدم که ایشان فرمودند نهی ندارد. اما چند لحظه خودم را در این فضا تصور میکنم اولا اکثر دانشجویان برای این موضوعات وقت ندارند،در طول ترم که مشغول کلاسها هستند،بعد هم که در حال خواندن درس برای امتحانات هستند،بعد هم که فصل امتحانات میرسد و امتحان دارند،بعد هم که تعطیلات بین دو ترم است و در دانشگاه نیستند،خیلی از دانشجویان هرگز حاضر نمیشوند چرخ زدن در محوطه را با جلسات تبادل نظر عوض کنند!
خب حالا فرض کنیم چند خانم بد حجاب دعوت ما را پذیرفتند که با ما بنشینند و به بحث بپردازیم. تصور کنید من ...یا ما... در حال صحبت با این خانم ها هستیم. در گوشه دیگر تعدادی دانشجو که استعداد شایعه ساز ی در آنها موج میزند ایستاده اند و پچ پچ میکنند،در گوشه ی دیگر تعدادی از همفکران خود من چشمانشان را تنگ کرده اند و یک ابروی خود را بالا داده اند و در حال نظاره ی ، ما هستند و کمی آن سوتر مسئولین و کارمندان دانشگاه ما را یک جوری نگاه میکنند که انگار داریم قتل میکنیم. به نظر شما آیا در این فضا میتوان به بحث پرداخت؟ تازه خیال پردازی های احساسی شرکت کنندگان بحث را هم به این مشکلات اضافه کنید.وقتی خود را در این فضا تصور میکنم،کلافه میشوم و دوست دارم رو به همه کسانی که در اطراف به من نگاه میکنند داد بزنم من میخواهم با این خانم بد حجاب حرف بزنم، اجازه میدهید؟!
دیدگاه شما