تاریخ : 10. آذر 1395 - 12:21   |   کد مطلب: 20836
مأمون با تهدید روستائیان به اینکه روستاهایشان را به آتش می کشد و زنان و بچه ها را از بین می برد، مردان منطقه نوغان را نیز وادار به عقب نشینی کرد.

خلیفه تا خبر را شنید دستور داد "نگذارید زیاد شلوغ شود". مردم از ترس جانشان جرأت حضور نداشتند.

 مأمون با تهدید روستائیان به اینکه روستاهایشان را به آتش می کشد و زنان و بچه ها را از بین می برد، مردان منطقه نوغان را نیز وادار به عقب نشینی کرد.

کم کم در میان مردم غلغله ای شد و زنان نوغانی قیامتی برپا نمودند... به شوهران خود گفتند ما مهریه خود را بر شما بخشیدیم، در عوض اجازه بدهید در تشییع جنازه این آقا شرکت کنیم... چه کردند!... دست مریزاد... نقل است آنقدر گل آوردند و بر روی جنازه آقا ریختند که غرق در گل شد... همین زنان مردان و فرزندانشان را تشویق کردند و فضای محصوری به احترام امام رضا ع به دور مضجعش ایجاد کردند...مادران نام آرمیده در طوس را بر فرزندان خود قرار دادند یکی شد رضا دیگری غلامرضا و... .

امروز هم هر ساله به همان مناسبت زنان نوغانی به صورت نمادین همان مراسم را برگزار می کنند...

اما آقا جان! خودت گفتی که "یابن الشبیب ان کنت باکیا لشی فابک للحسین" یعنی ای پسر شبیب هرگاه خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن...عرض می کنم آقا جان! زنان نوغان برایت سنگ تمام گذاشتند و آبروی ما را خریدند.

 

اما چه بگویم از آن آقایی که پیکر بی سرش سه شبانه روز زیر آفتاب سوزان... وقتی قبیله بنی اسد آمدند متحیر مانده بودند چگونه دفن کنند این بدن ها را...حق داشتند هیچ بدنی سر به پیکر نداشت...

به قلم طلبه فاضل رزنی، ساکن قم

 

انتهای پیام/م

 

دیدگاه شما