به گزارش صبح رزن به نقل از رجا در سالروز رحلت غمبار آن بیدارگر بصیر با فرزند ارجمندش به گفتوگو نشستیم که نتیجه آن درپیمیآید.
یک سال از رحلت استاد ابوالحسنی میگذرد و این رحلت بهقدری ناگهانی و بهتانگیز بود که نتوانستیم کم و کیف ماجرا را از زبان شما بشنویم. ایشان که حالشان خوب بود. این جریان چطور اتفاق افتاد؟
روزی که این اتفاق دردناک افتاد در کرج بودم و حدوداً نزدیکیهای غروب بود که به قم رسیدم. شب حدود ساعت ۹ بود که زنگ تلفن به صدا درآمد. خواهرم بود اما صدای او با همیشه تفاوت داشت. گریه امانش را بریده بود و توانی برای سخن گفتن نداشت. هر چه پرسیدم چه شده جوابی نمیداد. تلفن را به همسایه داد و من این خبر دردناک را از همسایه شنیدم. انگار آسمان بر سرم خراب شد. توصیف آن لحظات برایم بسیار دشوار است. از قم تا تهران لحظه به لحظه نفسم به شماره افتاده بود. به منزل که رسیدم، حسی غریب را تجربه کردم. منظره عجیبی بود. بزرگمردی که در دفاع از معارف اسلام و حریم ولایت به تمام قامت بر میخاست و قد علم میکرد، دیگر توان برخاستن نداشت. دستان توانمندی که برای دفاع از اهلبیت(ع) و شعائر تشیع قلم میزد و قدرت قلمش در همه محافل علمی زبانزد بود، دیگر توان حرکت نداشت. پیکر بیجانش گوشهای آرمیده بود و روح بلندش عند ملیک مقتدر قرار گرفت و به این ترتیب مورخ ما جغرافیا را وداع گفت.
خبر، پیامک به پیامک و سایت به سایت پیچید که: «قلب تپنده علی ابوالحسنی(منذر) از حرکت باز ایستاد!». رحلت استاد برای عدهای بسیار غمبار و برای گروهی بسیار مسرتبخش بود. برای اهالی فرهنگ و اندیشه و عاشقان مکتب اهل بیت (ع) دردناک بود ولی برای دشمنان تشیع، فرقههای ضاله و زخم خوردگان منحرفی که از سلاح قلم و بیان روشنگر او در هراس بودند بسیار خوشحالکننده بود. حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد در همین زمینه تعبیر رسایی به کار بردند:«خبر، پتک در آینه بود: ابوالحسنی منذر به آسمان پیوست!» مگر آتشفشان میتواند که ناگهان فرو میرد و توفان کی یارد که نابهنگام فرو نشیند؟ حاشا و کلا! دریغا و دردا!». خلاصه مدتی گذشت و به طور اتفاقی در کتاب آینهدار طلعت یار ـ که از شاهکارهای ادبی ایشان است – به عبارتی برخوردم که گویا شرح حال امروز خود را گفته است:«باغبان رفت ولی باغِ بیخزانش باقی است. آری معمار رخ در دل خاک نهان ساخت ولی کاخِ بلند و دلاویزش که آجر آجرِ آن، سخنِ سنجیده و نیکوست پابرجای ماند...».
شما یک سال را با مواریث علمی پدر سپری کردهاید. امروز اگر بخواهید به جوانان و کسانی که همسن و سال شما و علاقهمند به پیگیری این مسیر هستند، پدرتان را معرفی کنید چه میگویید؟
در بررسی ویژگیهای ارزشی، شخصیتی و علمی استاد منذر به مؤلفههایی برمیخوریم که واقعاً اگر نگوییم شخصیتی بینظیر بود، باید بگوییم کم نظیر بود. برخی از این امتیازات، اکتسابی ولی بعضی دیگر خدادادی است و نظر خاص خداوند است. یکی بیت و خانواده ایشان است. ایشان در یک خانواده علمی و دینی به دنیا آمد و بالید. پدر ایشان آشیخ محمد ابوالحسنی و جد ایشان حاج شیخ یدالله ابوالحسنی اهل علم و عمل بودند. شیخ یدالله ابوالحسنی حافظ قرآن، مدرس اخلاق، اهل تهجد وکرامت بود. شیخمحمد ابوالحسنی روحانی جلیلالقدری بود که هم در سنگر تدریس و هم در سنگر خطابه فعالیت پرشوری داشت. ایشان با شهید نوابصفوی و آیتالله غفاری مأنوس بود و به منزل آیتالله کاشانی رفت و آمد داشت. پدرم نقل میکرد که یک شب تا صبح درباره شیوه مبارزه با شهید نوابصفوی بحث میکردند. در دهه ۴۰ مجالس مهم علامه عسکری توسط روحانیت غرب تهران در منزل ایشان برگزار میشد و بحثهای سقیفه و منافقین صدر اسلام در آن محفل بسیار داغ بود. شیخ محمد تسلط عجیبی در روایات داشت و در طول عمر گاهی برای پیداکردن یک حدیث یا مأخذ شناسی آن به شهرهای مختلفی سفر میکرد. بد نیست بدانید که در شب عروسی پدرم حضرات آیات آقایان انصاری شیرازی و مصطفی اعتمادی – از اعاظم حوزه ـ حضور داشتند و آیتالله انصاری، از تسلّط فی المجلسِ حاج شیخ محمد تعجب کرده بود. تربیت در این بیت در کنار استادی مثل آیتالله شیخ حسین لنکرانی بسیار سازنده بود.
ویژگی دیگر استاد منذر استعداد سرشار در تحصیل علم و ذوق بسیار بالایی بود که از کودکی در روحیات او بروز و ظهور داشت. معلوم بود که این نوجوان در هر رشتهای که وارد میشود، بسیار تأثیرگذار است و میتواند آن رشته را متحول کند. ایشان در مقدمه کتاب «بوسه بر خاک پی حیدر»، ـ چاپ دوم ـ با اشاره به اهتمام پدرش به تربیت فرزندان مینویسد: «از پرتوِ تربیت همو بود که این کمترین، همزمان با ورود به دبستان در مسجد لرزاده تهران به آموختن زبان عربی پرداخت و در کلاس سوم و چهارم هم مطالعه کتب منتهیالآمال و تتمهالمنتهی را آغاز کرد، چندان که هنوز ششم ابتدایی را تمام نکرده بود که بسیاری از مجلدات ناسخالتواریخ، بهویژه جلد مربوط به تاریخ خلفا و تاریخ صدر اسلام را از نظر گذرانده بود.»
ایشان مطالعه و تحقیق را به طور پیگیر ادامه داد و اولین کتابش را در سن ۲۰ سالگی نوشت و این حال و هوا را تا آخرین لحظات عمرش حفظ کرد به صورتی که سالی حداقل یک کتاب به جامه تحقیق میآراست و به عالم پژوهش ارزانی میداشت. ۲۰ تا ۲۳ سالگی کتابهای «هجرت» و دو جلد کتاب «سکوت» را نوشت. ۲۳ تا ۲۴ سالگی مدیریت مجله «کوثر» را به عهده گرفت و اکثر مطالبش به قلم خودش بود. ایشان برای اولین بار در تاریخ ویژهنامهای را برای شیخ فضلالله نوری منتشر کرد. تا قبل از آن کسی جرئت نمیکرد این کار را بکند. همان موقع هم به ایشان گفتند اگر این کار را بکنی، فلانی و فلانی علیه تو مطلب مینویسند و برایت بد میشود، ولی ایشان گفته بود مینویسم، چون پشتوانه آن تحقیقات علمی است.
کتابهای «توکل»، «حکمت؛ مهاری بر سرکشی نفس»، «میعاد با استاد مطهری» و «فرقانیسم» را در فاصله بین ۲۴ تا ۲۷ سالگی به جامعه عرضه کرد. مادرم نقل میکند شب خواستگاری وقتی ایشان آمد، گفت: «من قبل از اینکه اینجا بیایم با کتابها و تحقیقاتم پیوند خوردهام و تا حالا هفت کتاب از من به چاپ رسیده است». ایشان به طور همزمان برنامههای جالبی را در رادیو اجرا میکرد، از جمله بحثهای مختلفی درباره جلال آل احمد، روشنفکری و مشروطیت...
اوایل دهه ۶۰ که پدرم وارد سن ۲۷ سالگی شد، اتفاقی افتاد که این اتفاق سرمنشأ یکسری تحولات شد. ایشان این بار با نوشتن کتابی به نام «شهید مطهری، افشاگر توطئه...» به بررسی جریاناتی ورود پیدا کرد که علاوه بر اینکه نقد علمی افکار آنها برای جامعه ضروری بود، کسی جرئت این کار را نداشت. این گروه با انتشار این کتاب جنجال زیادی به راه انداختند.
کتاب «شهید مطهری، افشاگرتوطئه...» در میان آثار ایشان از اهمیت زیادی برخوردار است و انتشار آن هم مخالفان زیادی را برای ایشان رقم زد. حتی برخی کنارهگیری ایشان را تا حدودی به این کتاب نسبت میدهند و میگویند که ایشان از برخی از مطالب آن عدول کرده است. شنیدن آخرین مواضع ایشان در نسبت با مطالب این کتاب از زبان شما مغتنم است.
سؤال حساس و مهمی است و پاسخ به آن مخصوصاً برای نسلی که آن دوران را درک نکردهاند یا مسائل به شکل سلیقهای برای آنان نقل شده، بسیار مفید است و آن هم اینکه بعضیها سعی میکنند اینگونه وانمود کنند که ایشان در آن مقطع تند برخورد کرده و به مرور زمان آرام شده است. اگر منظورشان این است که ایشان در آن موقع نسبت به موضوعی که در کتاب «شهید مطهری افشاگر توطئه...» مطرح کرد، بعداً تجدید نظر کرد، این طور نیست. شما دقیقا همان تِز را پس از ۲۶ سال در ویژهنامه «فرقان» مجله یادآور میبینید و همان منطق هنوز بر مطالبش حاکم است و ایشان دقیقاً با همان صراحت استدلال میکند. استاد در مقالهای که در همان ویژهنامه باعنوان:«غوطه زد به خون، فرهاد» درباره شیخ قاسم اسلامی (ره) نوشتند که از دوقسمت قبل التحریر ـ نگاشته در اوایل دهه ۶۰ ـ و بعد التحریر – که چند سال پیش ملحق شده – تشکیل میشود، هر دو یک حرف و یک شیوه دارد و فقط به مطلب پر و بال بیشتری داده است. در واقع بیشترین سهم از موشکافیها در باب جریان حسینیه ارشاد و پیوند بعضی گروهکها با آن طرزِ تفکر، از آن ایشان است و این خود گواه این معناست که حرف نسنجیدهای نمیزد ولی وقتی حق را تشخیص میداد در این راه ثبات قدم داشت و در احقاق حق میکوشید و از ابطال باطل دست نمیکشید.
در آن مرحله اصل مسئله این بود که افراد از تعصب و مطلق انگاری و معصوم پنداری دکتر شریعتی دست بردارند و جدای از عواطف و احساسات، مسئله را بازبینی کنند.
... و در آن شرایط سخت جرئت نقد پیدا کنند.
دقیقاً و به این هدف هم نائل آمد؛ فراتر از همه اینها باید گفت نه تنها ابوالحسنی در طول این ۳۰ سال رویکرد خود را تغییر نداد بلکه این دشمنان او بودند که سبک خود را تغییر دادند؛ چراکه وقتی دیدند این همه جنجال و هیاهو نتیجهای نداشت و استقبال مردم را نسبت به تحقیقات او بیشتر کرد، تصمیم گرفتند از این به بعد نسبت به آثار ایشان توطئه سکوت را در پیش گیرند و اساساً تغافل نمایند. از نقاط جالب این کتاب، نقد جریانهای مختلف مثل روشنفکران غربزده، تودهایها، تاریخ نگاران سکولار و... بود و یکی از قسمتهای جذاب و بکر آن، یادداشت منتشر نشده شهید مطهری بود که در واقع نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی محسوب میشد.
از بازتابهای انتشار این کتاب هم برایمان بگویید.
مخالفان با روشهای مختلف به میدان آمدند که بخشی از آن برخورد مطبوعاتی و قلمی بود، در حقیقت ملغمهای از برخورد ژورنالیستی، فشار روانی، ترور شخصیت، تهدید وحتی ترور فیزیکی. آنها برای شکستن استاد ابوالحسنی و اعمال فشار بر او، دامنه تهدیدهایشان را به خانواده و فرزندان خردسال او نیز کشاندند که البته این شیوهها در مقابل ایمان و توکل استاد بیاثر بود. در وجه مکتوب، آقایان آرمین، عماد باقی، یوسفی اشکوری علیه استاد فقید وارد گود شدند، عدهای نیز به میدان خطابه آمدند، از آن جمله آقای سروش ـ که تاآن زمان مکنونات قلبی خویش پیرامون دکتر شریعتی را آشکار نساخته بود ـ در مشهد علیه استاد سخنرانی نمود، گروههایی نظیر فرقان و باند مهدی هاشمی نیز به ابزار مألوف خویش یعنی تهدید و ترور روی آوردند و عجیب آنکه پیشبینیها، انذار و هشدارهایی که آن مرحوم در مورد ساختمان فکری و عاقبت ناخوشایند این کسان داده بود، امروز وقوع یافته و به طور عینی آشکار شده است.
یعنی در شخصیت ردّیهنویسان مشخص شده.
دقیقاً. در حقیقت ایشان دست روی نقاط حساس تفکر آنان گذاشت و آنچه به عینیت رسید، نماد پس پرده اندیشه آنان بود و ای کاش آن حرفهای پدر جدی گرفته میشد. به هر تقدیر، استاد منذر با ملاحظه آن رویکردهای افراطی، احساس کرد که باید زیربناییتر کار شود و عقبه و آبشخورهای این جریانات در دل تاریخ، واکاوی و نمایان شود، لذا برای تحقیق به عرصه تاریخ مشروطیت برگشتند.
ایشان متوجه شدند که آب از سرچشمه گلآلود است و باید آنجا را درست کرد.
بله، معتقد بود که تاریخ در هر عصری تکرار میشود. از این رهگذر تحلیل دقیق دوره مشروطه و عبرتآموزی از آن برهه حسّاسِ تاریخی راه را برای بازنگری در جریانات روز فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی باز میکند و برای کشف هویت جریانها و چهرههای عصر حاضر نقش کلیدی دارد.
بازتابهای مثبت انتشار کتاب «شهید مطهری افشاگر توطئه...» چه بود؟
این کتاب با استقبال گسترده مردم مسلمان و ولایی ایران مواجه شد و آنان که بغض فرو خفته و مرامنامه و گمشده خود را در آن یافته بودند، به سرعت از آن استقبال کردند. شاهدان عینی نقل میکردند که در برخی شهرها مردم برای خرید آن، صف میکشیدند تا جایی که بعد از چند بار تجدید چاپ، شمارگانش به ۳۰ هزار رسید! در نخبگان مستقیم الفکر نیز این کتاب بازخوردهای مثبت فراوانی را به همراه داشت، جالب است بدانید که دو تن از مراجع پس از انتشار این کتاب، برای تشکر به منزل ساده و کوچک استاد تشریف آوردند و در آن ملاقات از خود تواضع بسیار نشان دادند. بزرگی این مطلب، زمانی آشکارتر میشود که بدانیم آن زمان استاد، طلبه ۲۷ سالهای بیش نبوده است.
بعضیها ادعا میکنند ایشان نسبت به شیخ فضلالله نوری تعصب داشت.
سؤال من این است که اگر ایشان به شیخفضلالله تعصب داشت، برخوردش با قاضی دادگاه او که حکم اعدام وی را صادر کرده، باید چگونه باشد؟ برخوردش با تقیزاده که جزو جناح غربزده تندرویی که قاتلین شیخ در میان آنها بودند، باید چگونه باشد؟ ما میبینیم در تبیین زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی علاوه بر نقاط منفی و قابل تأمل فراوان در کارنامه زنجانی، اگر او کار مثبتی هم داشته، ذکر کرده است، مثلاً اگر در جوانی با میرزا محمد ورقاء، مبلغ سرشناس بهائی مناظره کرده و بر او چیره شده یا اگر شعری که درباره ولایت اهل بیت(ع) سروده، همه را آورده است.
استاد منذر در بخش هفتم کتاب، به خاطرات زنجانی که سرشار از تناقضات و تحریفات متعدد است پرداخته، منتها با اخلاق و انصاف علمی، ابتدا اگر نقاط مثبتی به چشم میخورد، آنها را ذکر میکند و بعد وارد نقد او میشود.
در کتاب «آخرین آوازِ قو» با اینکه از ظلمها، فتنهانگیزیها و شهرآشوبیهای تقیزاده در صدر مشروطه یاد میکند، اما مینویسد حالا که انگشت روی خطاهای فاحش او گذاشتیم، رسم انصاف اقتضا میکند که اقدامات دیگر او در نیمه دوم عمر را هم بگوییم. مثل اعتراف به خطا، اظهار آلت فعل بودن در تمدید قرارداد دارسی و مبارزه با تغییر خط که در بخش نهم آن کتاب میخوانید.
ایشان به جدّ معتقد بود که تقیزاده به خطای خود اعتراف و ابراز ندامت کرده است.
تعصب را دوست نداشت. کسی که نگاه تعصبی به شیخ فضلالله نوری (ره) داشته باشد نمیتواند با تقیزاده و زنجانی اینگونه برخورد کند.
البته متأثر از مواریث فکری آیتالله شیخ حسین لنکرانی هم بود، چون ایشان تائب شدن تقیزاده را تا حد زیادی از آقای لنکرانی گرفته بود.
ایشان گذشته از آنچه مرحوم شیخ حسین لنکرانی(ره) میگفت، یکسری اسناد، مدارک و حتی عکسهایی را مورد بررسی قرار داده بود که این نظر را تأیید میکرد.
وانگهی اثر برجسته مرحوم والد درباره صاحب عروه(ره) علاوه بر تجلیل از وی، ادب و احترام نسبت به مرحوم آخوند خراسانی(ره) را ضروری میداند لذا آیتاللهالعظمی صافی فرمودند، خیلی از کسانی که از صاحب عروه (ره) دفاع میکنند، آخوند خراسانی را محکوم میکنند و خیلی از کسانی که به دفاع از مرحوم آخوند(ره) برمیخیزند، انگشت اتهام را روی مرحوم سید میبرند ولی آقای منذر در این کتاب به خاطر ادب و انصافش در تحلیل علمی و تاریخی به هر دو بزرگوار – رضوان الله علیهما ـ احترام کرده و غبار تحریف از چهره هر دو زدوده است.
چه تمهیداتی برای حفظ و نشر آثار و آرای ایشان اندیشیدهاید؟
ما در آستانه سالگرد دو بزرگداشت علمی را پیش رو داریم. یکی در دانشگاه تهران و یکی در حوزه علمیه قم. اولی عصر چهارشنبه دوم اسفند ساعت ۳ تا ۶ در سالن شیخ انصاری(ره) دانشگاه تهران و دومی دهم اسفندماه در سالن همایش مدرسه دارالشفای حوزه علمیه با هماهنگی مؤسسه تاریخ معاصر ایران برگزار میشود. بهترین چیز برای معرفی ابوالحسنی، آثار خود ایشان از جمله مقالاتشان است که به بیش از ۳۰۰ مقاله و ۴۵ کتاب بالغ میشود که در زمینههای مختلف نوشته شده است، مثلاً ایشان این اواخر به طرز پررنگی در موضوعات فقهی قلم میزدند و اخیراً ۲۴۰ صفحه در باب مسائل فقهی، اصولی و تاریخی در فصلنامه فقه اهل بیت(ع) مطالب ارزندهای نگاشتند که آیتالله العظمی علویگرگانی با دیدن آنها به حقیر فرمودند:«پدر شما شخصیتی جامع داشت که اگر در باب فقه و اصول هم وارد میشد، کارهای عمیقی ارائه میداد.» به نظرم بهترین چیز برای معرفی ایشان نشر آثارشان است که در سال جاری کارهای زیر صورت گرفته: تجدید چاپ کتابهای بوسه بر خاک پی حیدر(ع)، سیاهپوشی در سوگ ائمه نور(ع) و هفت جلد کتاب درباره شیخ فضلالله نوری (ره).
مقالات شیخ فضلالله نوری: مواجهه عقلانیت «وحی باور» با عقلانیت «خودبنیاد» غربی. قسمت سوم، ش ۶۵، مجله فقه اهل بیت (ع)
مصاحبه منتشرنشده استاد در روزنامه جوان ـ بهار امسال «روحانیت را نیازمند دفاع کسی نمیبینم»
مصاحبه منتشر نشده مرحوم استاد با مجله زمانه «کار شیخ ناتمام ماند»
«سالگردی دیگر برای شیخ فضلالله» نگاهی به اولین کار مطبوعاتی استاد ابوالحسنی در آخرین شماره مجله زمانه.
مقاله «انجمن زنان صدر مشروطه: دستها و دسیسهها» در ویژهنامه«ریحان» که ضمیمه جامجم و پاسخی به ویژهنامه خاتون بود. مجله زمانه ویژهنامهای به نام آخوند خراسانی چاپ کرد به نام «تبیین بیتعصب آخوند (ره) » که کل آن ویژهنامه تحت نظارت ایشان بود. خودش هم در آن، یک مقاله با نام «چند روایت معتبر» نگاشته است. چنانچه به زودی دو مقاله در مورد شخصیت مرحوم حجتالاسلام فلسفی با عنوان «بر ستیغ سخن» در مجله تاریخ معاصر ایران منتشر خواهد شد.
از کتابهای در دست چاپ ایشان هم نام ببرید.
از جناب استاد آثار زیر در دست چاپ است: یک اثر جامع پیرامون شهید شیخ فضلالله نوری بیش از ۵۰۰ صفحه (توسط مؤسسه کتابشناسی شیعه)، مجموعه پارهای از مقالات استاد (کانون اندیشه جوان) مجموعه ذوق لطیف ایرانی در سه جلد که سومین جلد آن، «لبخند علما» نام دارد بسیار خواندنی است و به مطایبات حکیمانه علما میپردازد. (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی).
منبع:جوان
دیدگاه شما