آخرین اخبار

تاریخ : 4. مرداد 1391 - 13:29   |   کد مطلب: 506
میزگردی با سه برگزیده جشنواره عمار

در دو سه سال گذشته و بعد از جریان فتنه، گروهی از فیلم‌سازان-چه مستند، چه فیلم کوتاه- جوان انقلابی و ولایی پا در عرصه‌ی فرهنگی و هنری ایران گذاشتند که هرچند «سید مرتضی آوینی» را از نزدیک درک نکرده بودند و خاطرات مشترکی با آن شهید بزرگوار نداشتند، ولی تربیت‌شده‌ی همان مکتب بودند و خوش‌بختانه مانند نسل قبل از خود تنها درگیر ذکر خاطره و برگزاری یادبود و نوستالژی‌بازی در سالگرد «سید شهیدان اهل قلم» نشدند و با تمام وجود سعی کردند با همه‌ی مشکلاتی که مدیران به ظاهر انقلابی جلوی پایشان می‌گذارند باری از روی دوش انقلاب بردارند و ادامه دهنده‌ی راهی باشند که «سیدمرتضی آوینی» 19 سال قبل آغازش کرده بود.

سالگرد شهید آوینی بهانه خوبی بود تا با داود مرادیان، محمدحسین خوش‌بیان و محمدصادق باطنی، سه نماینده از گروه کثیر نسل جدید فیلم‌سازان جوان انقلابی-که هرسه هم از برگزیده‌گان جشنواره فیلم عمار هستند- درباره آن شهید بزرگوار، چگونگی ورودشان به این عرصه، مشکلات جلوی راه‌شان، مدیران فرهنگی نظام و خیلی از مسائل دیگر صحبت کنیم. بخش اول این گفت‌وگو پیش از این منتشر شد. مشروح بخش دوم را در ادامه می‌خوانید:

 

آوینی خیلی هم روی سینمای قصه‌گو تأکید دارد

مرادیان: سینمای مستند حرف‌هایی برای گفتن دارد. مثلاً فیلم «مهارنشده» فیلم خوبی است، اما مستند ژورنالیستی زمان‌دار است، یعنی در مقطعی از زمان تمام می‌شود و هنر در آن نیست. برعکس کارهای آوینی که مونتاژ و نریشن فوق‌العاده دارد و می‌ماند. هنر واقعاً برای این‌که بماند باید برود به عرصه داستان، عرصه سینمای داستانی. داوران جشنواره عمار ما چه کسانی هستند؟ از همین جا شروع می‌شود. ما چند تا آدم فیلم کوتاه‌ساز و فیلم کوتاه‌باز تربیت کرده‌ایم؟ اصلاً ژانر کوتاه با ژانر بلند فرق دارد و ما باید در هر کدام آدم داشته باشیم. ما کار نکرده‌ایم ولی الان دارد اتفاق می‌افتد.

 

با ذهن امنیتی بر عرصه فرهنگ نشسته‌اند

نگاه تربیتی مرتضی به نظرم الان در نشریه «راه» وجود دارد، توی مدیران ما نیست و ما باید با این دید مدیر داشته باشیم. ما در صداوسیما واقعاً مدیر نداریم، در عرصه فرهنگ مدیر نداریم، معمولاً آدم‌های عقب‌افتاده‌ای هستند که با ذهنیت امنیتی بر عرصه فرهنگ نشسته‌اند و دست و پای تو را بسته‌اند، کار نمی‌توانی بسازی. اینهایی را که داری می‌بینی، کار پارتیزانی است. دیروز شبکه 6 تعجب کردم، بحث افغانی‌ها بود و این‌که نگاه به افغانی‌ باید برادرانه باشد و این مرزها را بردار. ما عالم اسلام هستیم. عجب! جل‌الخالق! چنین چیزی دارد از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می‌شود؟ رفت سراغ محمد سرور رجایی، محمد کاظم کاظمی، تلویزیونی‌ها اصلاً اینها را نمی‌شناسند. رفت و رفت و رسیدیم ته فیلم، دیدم اسم سلیم غفوری خورد. کارها دارند چریکی انجام می‌شوند. آن طرف آقای صادق صبا که رسانه را قورت داده، کار کرده، اقتصاد هم خوانده، بلند می‌شود و می‌رود دیدن یک شاعر زِپِرتی روشنفکری را که اصلاً در دنیای شعر روشنفکری آدم حسابش نمی‌کنند، خودش می‌رود می‌نشیند و از این آدم یک مستند تولید می‌کند، دختر این آدم را که در شبکه 2 مجری خبر است، می‌نشاند، برای این‌که چهره‌سازی کند و این چهره را گنده می‌کند. بعد از آن فکر می‌کنید آمار Search اشعار این آدم چقدر بوده؟ بروید ببینید. آیا آقای ضرغامی تا به حال یک بار بلند شده بروید دیدن علی معلم دامغانی؟ اگر مرتضی بود و مدیر بود، این کار را می‌کرد. وقتی می‌گویم مرتضای مرده، اینجاست. می‌شود عکسش را زد و صدایش را پخش کرد و قربان صدقه‌اش هم رفت و هر سال هم برایش گریه کرد، اما تفکر مرتضی را دارند می‌کوبند.

 

نظام اداری ما قابلیت تولید مدیر و هرمند انقلابی را ندارد

خوش‌بیان: یکی از انتقادهایی که می‌شود کرد این است که اصلاً نظام اداری ما قابلیت تولید مدیر و هرمند انقلابی را ندارد. خیلی کم پیش می‌آید چنین فردی پیدا شود. باید یک نفر خارج از این سیستم کار کند تا مثلا بیاید «مشتی اسماعیل» را بسازد.

آن هم وقتی در سازمان کار می‌کند نمی‌شود و وقتی در خارج از سیستم کار می‌کند می‌شود «مشتی اسماعیل»

خوش‌بیان: روح انقلابی با نظام اداری موجود نمی‌سازد. تب فتنه هم نهایتاً یکی دو سال دیگر می‌خوابد و دو باره دعواها داخلی خواهد شد. یعنی اگر روی فلسفه و فقه هنر اسلامی به شکل جدی کار نشود، دقیقاً همان مشکلاتی را که اول انقلاب داشتیم که عده‌ای جذب سینمای انقلاب شدند و نتیجه‌اش این شد، چهار پنج سال دیگر دو باره خواهیم داشت، چون این نظام مدیریتی با تعویض یک مدیر درست نمی‌شود. این نظام مدیریتی مشکل دارد.

مرادیان: از ریشه خراب است.

خوش‌بیان: این سیستم نمی‌تواند چریکی و انقلابی عمل کند، اصلاً نمی‌کِشد. یک انقلابی که خواب ندارد و می‌خواهد برای انقلاب تولید کند، سیستم از او جا می‌ماند. سیستم به حدی فرسوده است که وقتی فرد می‌خواهد بدود، یا باید از سیستم بزند جلو و یا باید برگردد عقب و در همان سیستم عمل کند.

مرادیان: یکی از آقایان دفتر و دستکی درست کرده در هفت طبقه. من کرک‌هایم ریخت! پس پیدا شد؟ صاحب پیدا کرد؟ پول الی‌ماشاءالله! ما به این آدم در باره امریکای لاتین طرح دادیم. هشت ماه طول کشید تا بگویند نه! یعنی چه؟ آن طرف با شبکه بی.بی.سی صحبت می‌کنی، سریع مقدماتش فراهم می‌شود، کار را می‌سازی و تحویل می‌دهی. پولت را هم به تو می‌دهند. چرا این طرف این جوری است؟

خوش‌بیان: بفهمند کننده هستی، به تو امکانات می‌دهند.

اول و آخرش این صداوسیما دنبال تاثریاست/ این صداوسیما دنبال حرف انقلابی نیست

حالا این مشکلات برای کسی است که وارد این عرصه شده و می‌خواهد ادامه بدهد. مشکل عمده‌تر ما همین تربیت نیروست که گفتید. اصلاً کارگردان‌های ما قائل به این نیستند که دست کسی را بگیرند و بیاورند پشت صحنه و بگویند این را ببین، حتی کارگردان‌های نشاندار حزب‌اللهی هم این دغدغه را ندارند یا حتی رسانه‌های نشاندار حزب‌اللهی ما هم این دغدغه را ندارند که کسی را معرفی کنند.

مرادیان: آخر اسمش حزب‌اللهی است، نیرویی که در آن است ضد حزب‌اللهی است. بنده از یکی از شبکه‌های صداوسیما تعلیق شدم. پشت میز نشسته بودیم و داشتم راجع به مبحث ولایت‌فقیه یک مستند می‌ساختم. سنگینی قصه را ببینید! تلفن زنگ زد. حالا کسی که آن طرف خط است اصلاً خودش قائل به این قصه‌ها نیست. گفت شما به علت این‌که تصویر آقا را به خودش cut زدی و dissolve نکردی، تعلیقی. بعد هم که تعلیق لغو شد، من خودم نرفتم توی آن شبکه کار کنم. یعنی چه؟ یعنی اینکه حرف آقا اصلا مهم نیست. در جریان فتنه و در آن فضا، من یک طرف می‌نشستم، بقیه یک طرف. فحش شنیدیم، بد و بیراه شنیدیم، از آدم‌هایی که پدرانشان توی نظام بودند، ولی این‌که شما عکس آقا را به عکس آقا cut زدی، سبب تعلیق شما می‌شود! و یکمرتبه همه ولایتمدار می‌شوند. صداوسیما یک جریان این شکلی است. شما در این صداوسیما نمی‌توانی به آن معنا کار کنی. می‌توانی چریکی فیلم بسازی و بدهی توی سازمان، ولی اول و آخرش این صداوسیما دنبال تاثریاست. این صداوسیما دنبال حرف انقلابی نیست، چون هیچ‌یک از عواملش به آن معنا انقلابی نیستند. قصه این است.

خوش‌بیان: مشکل فقط مال صدا و سیما نیست. ادارات ما همین هستند. نظام اداری ما این طور است.

منظور من کسانی هستند که واقعاً تمایلات حزب‌اللهی دارند و هزینه هم داده‌اند. متأسفانه آنها هم این دغدغه را ندارند که یک نفر را کنار خودشان بگذارند و یک مانی حقیقی و پیمان معادی از کنارشان دربیاید. آنها هم حتی این دغدغه را ندارند.

مرادیان: من این انتقاد را به آقای شورجه و.... دارم و خواهم داشت.

باطنی: این بحث فتنه و رویش‌های بعد از فتنه را که مطرح کردند، به نظر من مهم‌ترین اتفاق این بود که بچه حزب‌اللهی‌ها یک بغض فروخفته داشتند و دنبال راهی برای بروز دادن این بغض می‌گشتند. گشتند و جایی جز هنر پیدا نکردند. بعد از فتنه در این مملکت یک اتفاق مهم افتاد، اینکه بچه حزب‌اللهی‌ها یاد گرفتند چه جوری حرف بزنند. چه جوری حرف خوبمان را خوب هم بزنیم. این اتفاق مهم افتاد. بعد هی گشتند گشتند و دیدند در خاطرات کودکی‌شان جز آوینی کس دیگری نیست که برای حرف خوب را خوب زدن، راه باز کرده باشد.

آوینی در کنار تبیین فضای انقلاب و معرفی نیروهای انقلابی، یک قوه سلبی هم داشت و سعی می‌کرد با بسیاری از جریانات تکی مقابله کند. به قول آقای رحیم‌پور، مین‌هایی که آوینی در تهران، تک و تنها روی آنها رفت، خیلی خطرناک‌تر از مین‌هایی بود که در فکّه روی آنها رفت.

مرادیان: آن موقع لازم بود.

 

سالی 20 تا قلاده‌های طلا تولید کن، اصلاً جریان روشنفکری وجود ندارد

الان هم لازم است. در فضای روشنفکری ما آوینی مسائلی را نقد می‌کرد که ما هنوز هم مشکلش را داریم. بحث جشنواره‌های خارجی، بحث سینمای مخاطب خاص، بحث فیلم‌های روشنفکری. فکر نمی‌کنم هیچ‌کس به اندازه شهید آوینی عادات روشنفکری را می‌شناخت.

مرادیان: چون خودش روشنفکر بود، چون توی سلف سرویس بوده، نیچه می‌خوانده، اما آن دوره‌ای که آوینی روشنفکری را زد، روشنفکری غولی بود که باید زده می‌شد. الان جریان روشنفکری مورچه است. شما سالی 20 تا قلاده‌های طلا تولید کن، اصلاً آن جریان وجود ندارد. یک بار یک خانم روشنفکری می‌گفت: «من یک بار یک مطلب می‌نویسم، یک بار اسمم می‌آید، شما در مطلبی که می‌نویسید ده بار اسم مرا می‌آورید». یکی از اشتباه‌هایی که می‌کنیم این است که فکر کردیم فقط باید بزنیم. این کارها را رها کنید، ایجابی کار کنید. در جشنواره فیلم کوتاه پارسال، شاید بچه حزب‌اللهی‌ها روی‌ هم سه تا فیلم بیشتر نداشتند. یک کاری کنید امسال 50 تا فیلم داشته باشیم، سال دیگر 100 تا فیلم جشنواره مال ما باشد. آنها دیگر نفس نمی‌توانند بکشند. آنها جشن مستقل فیلم کوتاه دارند، تقوایی را می‌آورند بالا، تو جشنواره عمار را قوی و محکم برگزار کن. بچه حزب‌اللهی را بیاور و جایزه بده. علی معلم دامغانی را بیاور در شعر جایزه بده. اصلاً آنها را نبین. یکی از استراتژی‌های سنیمای روشنفکری که ما انجام نمی‌دهیم، انکار است. ما هم انکارشان کنیم.

 

انقلاب اسلامی از کدام سوراخ گزیده می‌شود؟

برخوردی که همین الان با قلاده‌ها می‌شود همین است.

مرادیان: به نظرم بحث سلبی را باید مدتی کنار بگذاریم و جداً ایجابی کار کنیم. سلبی را باید در قبال مدیریت خودمان عمل کنیم و آن را نقد کنیم. انقلاب اسلامی از بیرون ضربه نمی‌خورد، ما داریم از داخل ضربه می‌خوریم. انقلاب اسلامی نه از دشمن خارجی ضربه می‌خورد، نه از روشنفکر، انقلاب اسلامی دارد از مدیر خائن داخلی پشت ریش ضربه می‌خورد. اگر این را درست کنیم، حرکت می‌کنیم.

چه‌جوری درست می‌شود؟

مرادیان: پالایش کنیم.

دیگر با تو کار نخواهند کرد و اذیتت می‌کنند.

مرادیان: خیلی جاها دیگر با ما کار نمی‌کنند و نان و خورشت‌مان را می‌گیرند، خب بگیرند. بعد از دور اول جشنواره عمار انواع و اقسام فحش‌ها را شنیدم، بعد از دور دوم کلاً دیگر به من زنگ نزدند. وحید جلیلی گفت: «تو را که صد جا می‌خواهند». گفتم: «بعد از جشنواره عمار دیگر نمی‌خواهند، ولی خیلی جاهای دیگر می‌خواهند». آن مهم‌تر است. آن پیرمرد و پیرزنی که کارت را دیده، با آن پیوند برقرار کرده. مدیریت فعلی تو را نخواهد. باکی نیست. او می‌رود و تو می‌مانی. توی مدیر می‌روی، ولی منِ هنرمند می‌مانم و قوی‌تر هم می‌مانم. باید این خط را بگیریم و جلو برویم.

باطنی: البته از این نکته هم غفلت نکنیم. شاید ضعفی که می‌شود به فضای هنری وارد کرد و در زمان آوینی هم بود، کم‌توجهی به تربیت مدیران هنری است. مدیریت هنری برای خودش یک داستان خاصی است. یک‌سری روشنفکر نیستند و فقط هنرمندند و روحیات هنری دارند. در چنین فضایی بروی و بی‌مقدمه بگویی از فردا خانه سینما محو! دارم صریح می‌گویم، از فردا خانه سینما لغو! طرف هنرمند است و شاید خیلی‌هایشان سیاسی هم نباشند. با هنرمندان باید به شکل دیگری برخورد کرد. باید این را مدیریت هنری کرد. بحث تعطیلی خانه سینما یک بحث کاملاً قانع‌کننده بود، ولی ما درست برخورد نکردیم. ما باید در فضای هنری خودمان، مدیر هنری تربیت کنیم و یک هنرمند مدیر بشود.

مرادیان: نه یک انسان نمازخوانی که می‌رود مدیر می‌شود. آقایان فیلم‌ساز می‌آیند پول می‌گیرند، آن هم 300 میلیون تومان به پول سال 80، می‌روند آفساید می‌سازند.

حوزه هنری...

مرادیان: آفساید را می‌آورند می‌دهند، آقایان مدیر می‌بینند... عین 300 میلیون را می‌بخشند. از آن طرف سازندگان، فیلم را 700 هزار دلار هم به خارج از کشور می‌فروشند، یعنی با یک فیلم یک میلیارد تومان به جیب می‌زنند.

مگر دو سال پیش با یک میلیارد و خرده‌ای، فیلم زادبوم را نساختند. جالب اینجاست که از کارنامه‌شان هم پاک می‌کنند. حوزه از سایت و همه مدارکش پاک می‌کند که ما در این فیلم‌ها بودیم.

مرادیان: تا کی قرار است این تکرار مکررات بشود؟ من می‌روم پیش یک آقای مدیر و می‌گویم به عنوان کسی که می‌خواهد فیلم اولش را کار کند، دغدغه‌ام فلان موضوع، یعنی دستاورد تاریخی سپاه است. برمی‌گردد و می‌گوید: «هان؟» می‌گویم: «تو که نمی‌فهمی سپاه در این قضیه چه کرده، وای به حال بقیه». خیلی جالب است. می‌روند پول می‌دهند که ناصر تقوایی راجع به جنگ فیلم بسازد. بعد تقوایی می‌آید فیلم را عوض می‌کند، حاجی میری راش‌ها را که سر تدوین می‌بیند، متوجه می‌شود دارد به انقلاب اسلامی فحش می‌دهد، جلوی کار را می‌گیرد.

مثل این‌که سر فیلم بیداری فرزاد مؤتمن هم همین اتفاق افتاده بود. فرزاد مؤتمن برای چه در باره انقلاب فیلم می‌سازد؟

مرادیان: فیلم‌ساز انقلابی نداشته‌ایم لابد!

شهید آوینی به مخاطب هم بسیار اهمیت می‌داد و این حرف‌ها که فیلم را برای دل خودم ساختم و فیلم مخاطب خاص و ... را قبول نداشت و بارها در این باره نقد نوشته بود.

مرادیان: آخر این حرف‌ها معنا ندارد.

مسئله این است که هنوز فیلم‌ها دارند همان‌طور ساخته می‌شوند و منتقدان سینمایی هم به این نوع فیلم‌ها بیشتر اهمیت می‌دهند، مثلاً همین فیلم‌ «چیزهایی هست که نمی‌دانی».

مرادیان: در عالم روشنفکری فیلم قوی‌ای بود. من کنار وحید جلیلی توی سینما نشسته بودم، هر ده دقیقه آینده فیلم را به او می‌گفتم که این طوری می‌شود و همان هم می‌شد، یعنی می‌شد فیلم را حدس زد، به شرط این‌که سینمای روشنفکری را بشناسی. در آن فضا فیلم‌ قوی‌ای بود. آنها خوب آدم معرفی کردند. فردین صاحب‌زمانی را خوب معرفی کردند، ما این طرف چه کسی را به جایش معرفی کردیم؟ ما چه کسی را داریم که پشتش بایستیم و بگوییم با تکنیک بهرام توکلی بیا فیلم بساز. نه می‌خواهیم، نه دنبالش می‌رویم. این یکی از عیب‌هاست. بله، مرتضی به مخاطب اهمیت می‌داد، در نتیجه جبهه اولش تلویزیون بود.

 

اکثر فیلم‌هایی که داریم می‌بینیم مال این مردم نیستند

به عنوان یک مستندساز، شما این را چه‌جوری در نظر می‌گیرید؟ یک نگاه افراطی در ماجرای جذب مخاطب وجود دارد که مخاطبش را خیلی ساده‌لوح فرض می‌کند و رو به ابتذال می‌رود. اگر به بحث‌های شهید آوینی پایبند باشید شما در بحث مستند احتمالاً باید با چنین چالشی روبرو شده باشید. چالش بین داشتن مخاطب و باج ندادن به او را چگونه حل کرده‌اید؟

خوش‌بیان: شهید آوینی معتقد است فیلمی که دیده نشود اساساً فیلم نیست. بعضی‌ها معتقدند که اگر فیلمی با استانداردهای هالیوودی در ایران ساخته شود، بیننده می‌آید و تماشا می‌کند و می‌پسندد و به ارضای معنوی‌ای که در فیلم هست، می‌رسد، اما این‌طور نیست، چون مخاطبی که در امریکاست با مخاطب ایران با هم تفاوت دارند. فیلمی که در امریکا تولید می‌شود، از بچه 5 ساله تا پیرمرد 90 ساله می‌رود و می‌بیند، اما در ایران به هیچ‌وجه این‌گونه نیست. مثلاً فیلم «مشتی اسماعیل» را مادربزرگ من می‌بیند و خوشش می‌آید، خواهرزاده من هم می‌بیند و خوشش می‌آید، چون فیلم دارد از فضایی صحبت می‌کند که ما در اطراف‌مان می‌بینیم. من پدربزرگم را تقریباً به یاد می‌آورم، پیرمردهای اطرافم را می‌بینم، با باورهای‌شان آشنا هستم. مخاطب ایرانی با مخاطب امریکایی و اروپایی خیلی فرق دارد و شهید آوینی در نقدهایش بسیار به این نکته پرداخته که فیلم باید از جنس خود مردم باشد. در این 33 سال، کمتر این اتفاق افتاده و اکثر فیلم‌هایی که داریم می‌بینیم مال این مردم نیستند. این‌طور می‌شود که سینمای ما به‌تدریج از مردم جدا می‌شود و فقط قشر اندکی می‌روند و فیلم را می‌بینند.

شما به عنوان یک مستندساز چگونه می‌خواهید فیلم را بیاورید و به مردم نزدیک کنید؟

خوش‌بیان: راه‌های متعددی دارد، هم از نظر تکنیکی، هم از نظر محتوایی که قرار است استفاده بشود. مردمی که در 22 بهمن می‌آیند، از جنس و سنخی هستند که جاهای دیگر نمی‌توانید پیدایشان کنید. اولاً باید مردم خودمان را خوب بشناسیم، ژست روشنفکری نگیریم و به تک‌تک مردم رجوع کنیم، همان آرمانی که امام در تاریخ انقلاب مد نظر داشتند که انقلاب را باید از منظر توده‌های مردم بررسی کرد و دید که توده‌های مردم چه کردند. نروید بگویید آقای فلانی! شما که این‌قدر سابقه دارید بنشینید و بگویید چه کرده‌اید؟ بگذارید توده‌های مردم درباره انقلاب حرف بزنند. اگر این ساختار در کلیه فیلم‌ها و مستندها رعایت شود به جایی خواهیم رسید که مثلاً در طول هفته آن جمعیت عظیمی که به هیئات مذهبی می‌روند، توی سینما صف می‌کشند و فیلم‌ می‌بیننند. تا زمانی که این فاصله از بین برود باید تلاش کرد و باید از تود‌های مردم فیلم ساخت و حرف‌هایی که توده‌های مردم دارند و زرد نیستند، خصوصاً در ایران.

باطنی: فرهنگ غرب لغتی درست کرده به نام Edutainment که ترکیب شده از دو لغت education، به معنی آموزش و entertainment به معنی سرگرمی. تلفیق آموزش و سرگرمی. این تعریف سینماست. سینمای متعالی، سینمایی است که مخاطب خود را هم سرگرم کند، هم مخاطب لذت ببرد، شیرین باشد، مثل حبه قندی که در دهانش آب می‌شود، هم حس شیرینی دارد، هم حس تقویت، حس بارور شدن و قدرت پیدا کردن. ما باید یاد بگیریم چگونه در فضای سینمایمان، هم مخاطب را سرگرم کنیم و خسته نشود، هم او را با اثر درگیر و همراه کنیم، هم به او یاد بدهیم.

 

حرف‌های خودمان را بزنیم/ آقا! تو به سبزها چه کار داری؟

فیلم‌های ما یا سرگرم‌کننده‌اند یا آموزشی.

خوش‌بیان: در باره مخاطب سینما، شهید آوینی به نکته خیلی قشنگی اشاره کرده‌اند و آن این‌که ما باید حرف خودمان را بزنیم. متأسفانه از آسیب‌شناسی‌ای که من از بچه حزب‌اللهی‌هایی که کار می‌سازند کرده‌ام این است که می‌خواهند آن قشری را که سبز است، انقلابی کنند! این یکی از خطرناک‌ترین چیزهایی است که دارم می‌بینم. آقا! تو به سبزها چه کار داری؟

مثلاً جذب می‌خواهند بکنند.

مرادیان: جذب ابلهانه! می‌روی به فرزاد موتمن پول می‌دهی که بیاید راجع به انقلاب فیلم بسازد.

الان صدا و سیما هم دارد به‌شدت این کار را می‌کند و مثلا به مازیار میری سفارش ساخت سریالی درباره محرم را می‌دهد. ساختمان پزشکان را می‌سازد، همه هم فحش می‌دهند، می‌گوید برو 2 آن را هم بساز.

باطنی: تنبل است. به قول آقای مرادیان حال ندارد آدم تربیت کند.

مرادیان: آخر آدم تربیت شده داریم، اتفاقاً به آنها بها نمی‌دهد. اصلاً باور نکنید که بتوانید بروید در تلویزیون سریال بسازید، چون اصلاً یک‌سری مباحث عجیب و غریب آنجا هست که...

خوش‌بیان: حاضر است به یک حزب‌اللهی فیلم ندهد، اما به صد تا چپی بدهد. چرا؟ چون ممکن است حزب‌اللهی حرفی از حق بزند که پایه‌ها و ریشه‌های مدیریت او را تضعیف کند.

کاش یکی از آن سبزها را انقلابی کرده بودند. خودشان آن طرفی شده‌اند.

خوش‌بیان: من دارم بحث را کوچک‌ترش می‌کنم. بچه‌هایی که دارند بعد از فتنه کلیپ می‌سازند. خیلی‌های‌شان را دیده‌ام که می‌خواهند سبزها را جذب کنند. تو به سبز چه کار داری؟ بیا و حرف انقلاب اسلامی را بزن، محکم بزن، رسا بزن و مطمئن باش که مشتری آن را در سراسر جهان پیدا خواهی کرد.

باطنی: من نقد دیگری در همین راستا دارم. بچه حزب‌اللهی‌ها وقتی دوربین دست‌شان می‌گیرند، فکر می‌کنند میکروفون است و باید سخنرانی کنند. این خیلی معضل بزرگی است. این درد پیام مستقیم دادن، بین همه بچه حزب‌اللهی‌ها که به سینما رو کرده‌اند، یک اپیدمی است.

مرادیان: عیب ندارد، یاد می‌گیرد. این تکنیک است، بعداً می‌تواند یاد بگیرد.

باطنی: این‌که می‌گویید بحث جذب مخاطب، باید یاد بگیریم که آوینی اگر حرف می‌زد، کجا حرف می‌زد؟ دوربین را می‌برد توی جزیره مجنون حرف می‌زد، یعنی بستر را مهیا می‌کرد، میزانسن و تصویر را مهیا می‌کرد و بعد که من خون شهید را می‌دیدم، حرف را می‌زد و حالا این می‌شد گوشت و اعصابم.

اتفاقاً خوبی نسل جدید این است که دغدغه تکنیک دارد.

خوش‌بیان: مشکل دیگر حرف‌های ناگفته انقلاب اسلامی‌ست. مثال بارزش مستند بسیار ضعیف و سخیفی مثل «ظهور نزدیک است». یک بلبشویی است که از هیچ جای آن نمی‌شود دفاع کرد، ولی می‌بینی توی کوره‌دهات‌های ایران هم آن را دیده‌اند. چرا؟ چون دغدغه شیعیان است. دغدغه مردم ایران است و تا به حال در مورد آن بحث نشده. از این سوژه‌ها الی‌ماشاءالله وجود دارد که درباره هیچ‌ کدامشان بحث نشده. بعد از آن طرف می‌آییم پز روشنفکری می‌دهیم و فیلم اجتماعی می‌سازیم که همه چیز در آن خاکستری باشد و بعد این خاکستری بشود سفید و از این حرف‌ها. چرا؟ چون نمی‌توانیم آن حرف سفید را که انقلاب اسلامی باشد، بلند و رسا بزنیم. من باور دارم که اگر ده تا مستندساز، ده تا فیلمساز ده تا فیلم بسازند که رسا و شفاف و با تکنیک هنر و زبان هنر حرف انقلاب اسلامی را بزنند، مطمئناً هنر انقلاب عوض خواهد شد.

مرادیان: آقا در نمازجمعه فرمودند حرف را بیّن و شفاف بزنید.

باطنی: امسال هم گفتند پیشرفت‌هایی اتفاق افتاده‌اند که به اطلاع مردم نرسیده است.

مرادیان: نمی‌خواهند که برسد. قضیه پایگاه علم‌الهدی را هر جا می‌روم می‌خورد توی سرم. می‌گویم: «بابا! آقا را یا قبول دارید یا ندارید». ولی‌فقیه این مملکت که حرف رطب و یابس نمی‌زند. نشسته جلوی چند تا بچه، بچه‌ها مدال‌های‌شان را می‌دهند به آقا و آقا می‌گویند این ارزشمندترین هدیه عمر من بود. یک عده بچه توی جنوب شهر، یک تخته گذاشته‌اند و کف زمین نشسته‌اند، نه رفته‌اند قلم‌چی، نه رفته‌اند گاج، درست درس خوانده‌اند و مدال المپیاد آورده‌اند. 14 تا مدال به آقا هدیه می‌دهند. چرا نباید این موضوع سریال باشد؟

باطنی: به نظر سوژه قوی‌ترین مردان مهم‌تر است!

مرادیان: البته امیدوارم صدا و سیما فعلاً به این سوژه‌ها نزدیک نشود، چون پایگاه علم‌الهدی را می‌برد توی ولنجک و خانه‌های آن‌چنانی و...

آقای مرادیان! شما سابقه جایزه گرفتن در جشنواره‌های خارجی را دارید. در مرام شهید آوینی، این جایزه گرفتن‌ها حداقل این‌که ارزش نبوده.

مرادیان: برای ما هم نیست.

 

سرخ شدم تا ببینم اسمم در جشنواره عمار اعلام می‌شود یا نه

این‌که مشخص است، ولی از این تجربه بگویید. آنجا چه چیزی هست که ممکن است زنگ خطر باشد؟

مرادیان: در سطح بین‌المللی دو نوع جشنواره داریم. یکی جشنواره‌ای که دولت‌ها برگزار می‌کنند، مثل کن، سن‌سباستین، ونیز و برلین که سفت و سخت هدفمندشده هستند. یکی هم جشنواره‌های مستقل که هر فیلمی که می‌خواهد شرکت کند مثلاً 30 دلار می‌دهد جشنواره با آن پول‌ها اداره می‌شود و چند تا فیلم هم جایزه می‌گیرند. اینها اگر تأثیر سیاسی بپذیرند، رسانه‌ای است. مثلاً ما با مدیر یکی از این جشنواره‌ها مکاتبه داریم، جمله‌ای که به من گفت این بود که من معتقد نیستم که ایران بمب اتم دارد ـ‌ایمیلش را دارم‌ـ معتقدم که دارند مردم امریکا را شستشوی مغزی می‌دهند، اما به‌قدری فشار رسانه‌ها زیاد است که هیچ‌کس نمی‌تواند در اینجا کاری بکند. آدمی است که روز انتخاب اوباما رفته بود قطب جنوب و با پنگوئن‌ها مصاحبه کرده بود که به نظر شما، اوباما برای شما چه کار می‌کند و قضیه را به سخره گرفته بود. پس این فضا را هم داریم. این یعنی که ما نباید نه از این طرف پشت‌بام بیفتیم نه از آن طرف. بله، فضای جشنواره‌ای برای ما نیست و ما اصلاً قرار نیست با جشنواره‌ها صحبت کنیم، اما خیلی از ماها داریم از این فضا استفاده می‌کنیم که خودمان را به مدیران نشان بدهیم. من دارم می‌گویم آقای مدیری که نشستی توی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، ببین من از آن غربی جایزه گرفتم و فرش قرمز را انداخت. بابا! بگذار کارمان را بکنیم. ولی آخرش هیچ‌کدام ارزش جشنواره عمار را ندارد. من سرخ شدم تا ببینم اسمم توی جشنواره عمار اعلام می‌شود یا نمی‌شود. برای دو تا نیم سکه بود؟ یک چیز دیگری است. به نظرم جشنواره‌های غربی به ما کمک می‌کنند که بتوانیم اینجا حرفمان را بزنیم.

مرکز گسترش معمولاً از این نوع آثار هیچ حمایتی نمی‌کند؟

مرادیان: نمی‌گویم نمی‌خواهد بکند. من آقای آقامحمدیان را خیلی خوب می‌شناسم. بچه حزب‌اللهی است، اما دستش بسته است. فضای فکری اطرافش هم بسته است. ما باید آدم به او تزریق کنیم. باید مشاوران جوان از خودمان دورش را بگیریم و آدم‌هایی را جذب کند که در این فضا هستند. همیشه هم می‌گوید که سالی یک بار به ما سر می‌زنید، ولی من واقعاً هیچ توجهی برای آقای شمقدری قائل نیستم. آقای شمقدری! از سال 84 تا حالا چه کردی؟ چند تا نیرو به عنوان نیروی انقلاب وارد این جریان کردی؟ اینها دیگر هیچ توجیهی ندارد.

آقای شمقدری باز دو تا فیلم درباره فتنه ساخته. صدا و سیما با این همه امکانات چه کرده؟

مرادیان: صداوسیما تعطیل است. او را رها کنید. من دارم آقای شمقدری را می‌گویم.

من نمی‌خواهم حمایت کنم، ولی نسبت به بقیه مدیران حداقل همین نیروهای موجود را سعی کرده نگه دارد و به آنها امکان فیلم ساختن بدهد.

مرادیان: بله، سعی کرده به بعضی‌ها فیلم بدهد. احمد کاوری را وارد کرده، فیوضی را با همه ضعف‌هایش وارد کرده، قبول دارم، ولی به نسبت ظرفیت...

ظرفیت خیلی بالاتر بود، چون ایشان در نقطه اوج ورود بچه حزب‌اللهی‌ها به دنیای فیلم و سینما مدیریت کرده و این شاید برای چنین دوره‌ای خیلی کم باشد.

مرادیان: به نظر من نقش وحید جلیلی از همه‌شان پررنگ‌تر است.

و سخن آخر؟

خوش‌بیان: حرف آخر من این است که آوینی را باید خواند، اما در آوینی نباید ماند. من همیشه این جمله را به بچه‌ها می‌گویم که همه ماها باید آوینی‌خوان بشویم، ولی توقف در آوینی هرگز. یعنی اگر آوینی را خواندیم، باید یک خط به مطالب آوینی اضافه کنیم، چون به‌قدری کمبود محتوا، به‌قدری حرف‌های نگفته در این زمینه هست که توقف در آوینی مساوی می‌شود با توقف جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. به این کاملاً معتقدم.

مرادیان: ما چند هزار پایگاه بسیج داریم. اول پایگاه‌های بسیج ما همان‌قدر که به گشت زدن‌های شبانه اعتقاد دارند، باید به گشت‌زدن‌ سینمایی هم اعتقاد داشته باشند. هر بچه حزب‌اللهی باید یک دوربین عکاسی یا فیلمبرداری داشته باشد. به یکی از مشاوران آقای نقدی گفتم پول هم نمی‌خواهم، می‌آیم توی پایگاه می‌گردم و آن‌قدری که بلدم یاد می‌دهم و ماها می‌توانیم این کار را بکنیم. دوم این کلونی باید تکثیر شود. فیلم‌های بچه حزب‌اللهی‌ها باید در پایگاه‌ها پخش شوند. من دست آقای سیداحمد خاتمی، امام جمعه تهران را می‌بوسم که ولو به‌طور سلبی در باره سینما حرف زد. هیچ توجیهی از ائمه جمعه تهران پذیرفته نیست که وقتی آقا دارند در باره سینما حرف می‌زنند، اینها ساکت هستند. باید بروند و یاد بگیرند. سوم اینکه هیچ توجیهی برای حوزه‌های علمیه و مراجع تقلید نیست که هنر را نشناسند. بر او بیشتر واجب است تا بر من. و چهارم، بچه حزب‌اللهی باید از فضای ژورنالیستی مستند خودش را بکشد بیرون. ما هر چه داریم مستند ژورنالیستی است، چون امکانات مالی نداشتیم، دوربین را گرفتیم دستمان و رفتیم فیلم گرفته‌ایم. حالا دیگر باید برویم سراغ مستندهای هنری، مستند حیات وحش و طبیعت.

مستند داستانی...

مرادیان: بله، مستند داستانی. من الان کلاً از مستند خودم را کنار کشیده‌ام و رفتم توی فاز داستانی. مستندساز بسیجی باید برود و دنبال سوژه‌های ناب بگردد. بی‌خیال این فضا بشود که تصویب می‌کنند یا نمی‌کنند.

حرف آخر من این است قطع امید از مدیران فرهنگی نظام، بیعت با انقلاب اسلامی و یک بار هم که شده شکم‌مان را برای انقلاب اسلامی گنده نکنیم. یک بار هم یک خرده این شکم را برای انقلاب اسلامی آب کنیم، بد نمی‌شود. از این مسیر جلو برویم، ان‌شاء الله یک نتایجی می‌گیریم.

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن